🔴 عدالتخواهی و دعوای چندطرفه‌ ✍ علی خردمردی، عضو تحریریه‌ی مدادالفضلاء ▪️عدالتخواهی جریان جوانی است که چند سالی می شود با هدف تحقق عدالت و پر رنگ کردن نقائص پا به عرصه گذاشته است. این جریان می خواهد یا خود به خود دارد به قطب سوم سیاسی جمهوری اسلامی تبدیل میشود. ▪️جریانی نوپا که دقیقا به دلیل همین نوپا بودن اشتباهات زیادی هم داشته که می توان گفت این اشتباهات تا حد زیادی طبیعی است. ▪️بنای شمردن و نقد این اشتباهات را در این سیاهه ندارم که شاید بعدها کم و بیش نوشتم. ▪️اما ما جوامع مذهبی نیز باید بپذیریم که اگر چه اشتباهاتی شبیه عدالتخواهان انجام ندادیم یا سیاه نمایی نکردیم، اما از طرفی دغدغه ی مقدسی که آنها دارند در بین طیف مذهبی‌های سنتی کمتر یافت می شود. دغدغه ی احقاق حق و بسط عدالت. این چیز کمی است؟ یکی در عمل می لنگد و دیگری در نظر. ▪️کمیت لنگ در عمل را می توان به دلیل نو پا بودن توجیه کرد که تا حدودی هم درست هست. اما لنگیدن در نظر چرا؟ جریان مذهبی در این سالها از خوراک فکر چه کسانی خود را سیر کرده که عدالت برایش دغدغه ی اول نبود؟! بهتر است بپذیریم علت اینکه در عرصه ی عملِ عدالت گستری عقبیم، عقب ماندگی در عرصه نظر است. ▪️حال ما مانده ایم دعوایی چند طرفه. اگر عدالتخواهان چیزی بگویند ما میتازیم. اگر ما بگوییم آنها می تازند. در این میان اصلاح طلبان هم که بیکار نیستند. باید چه کرد؟ راهکار، حذف عدالتخواهی است؟ همه میگویید نه. با ژستی عاقلانه می گوییم راهکار اصلاح برخی مبانی این جریان و نحوه‌ی صحیح اعتراض و مطالبه گری است و جالب این که می خواهیم این اصلاح دفعتا صورت بگیرد که این باز خودش بسی عجیب است. هر چند خیلی هامان در دل به حذفشان بیشتر راضی هستیم. ▪️علل متفاوتی نیز دارد. برخی به خاطر شدت علاقه به جمهوری اسلامی، میل ندارند که هیچ نقدی این چهره ی مقدس را برایشان خراب کند. عده ای دیگر نیز این جریان را رقیب خود برای اخذ صندلی های مدیریتی و سیاسی می بینند ودسته ی آخر نسبت به این جریان و مبانی و کنش هایشان نقد های جدی در عرصه علم و عمل دارد و از این نقدها نتیجه می گیرد که نسبت این جریان با جمهوری اسلامی مشخص نیست، پس نباید به آنان بها داد. ▪️این نگرانی ها کاملا درست و بجا است اما نتیجه ای که می گیریم چه باید باشد؟ طرد؟ سکوت؟ حمله؟ همراهی؟ ▪️همانطور که در ابتدای سخن نبشتم، به راستی مقدس تر از دغدغه ی بسط عدالت چیست؟ 🔹تجربه ی حِلف الفضول در تاریخ قبل از اسلام به نظر می رسد که در این زمینه راهگشا باشد. ▪️داستان از این قرار است که مردی از قبیله ی بنی زٌبَید وارد مکه شد و کالایی را به عاص بن وائل فروخت. عاص اما در عوض کالا بهایش را نپرداخت. نظام قبیلگی ای هم که در جاهلیت بر عرب حاکم بود اقتضا می کرد که افراد یک تیره، پشت فرد قبیله ی خود بایستند ولو حق با او نباشد. فروشنده وقتی از تلاش خود نا امید شد، هنگامی که سران قریش در کنار کعبه گرد آمده بودند، بالای کوه ابوقبیس رفت و با سرودن اشعاری پر سوز و گداز دادخواهی کرد. ▪️با شنیدن این ندا، بزرگان بنی هاشم، بنی عبدالمطلب، بنی زهره، بنی تمیم و بنی حارث در خانه ی عبدالله بن جٌدعان تیمی گرد آمدند و پیمان بستند که برای یاری و گرفتن حق هر ستمدیده ای همراه شوند و اجازه ندهند در مکه بر احدی ستم شود، چه وابسته به آنها باشد و چه غریبه؛ چه فقیر باشد چه ثروتمند. آنها بعد از این پیمان که به حلف الفضول معروف شد، حق مرد زٌبیدی و بعدها حقوق دیگر مردم را ستاندند.-۱- ▪️حال توجه شما را به یک نکته ی جالب جلب می کنم. پیامبر خدا که در آن ایام حدود بیست سال سن داشتند، از اعضای این پیمان بودند. شاهد در اینجا فقط فعل معصوم نیست بلکه قول معصوم نیز میباشد. رسول خدا پس از بعثت درباره حضورشان در این پیمان فرمودند: در خانه عبدالله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که اگر به جای آن شتران سرخ مو به من می دادند، آن چنان خوشحال نمی شدم و اگر در عصر اسلام نیز مرا به چنین پیمانی دعوت کنند می پذیرم.-۲- ▪️اگر در عظمت عدالت طلبی و ستاندن حق مظلومین همین عمل رسول خدا به همراه این جملات مبارکشان را داشتیم برایمان کافی بود. 🔗 ادامه متن در کانال نویسنده @HOWZAVIAN