روایت خواندنی «سیدمحمود رضوی» از خانهٔ استیجاری ساده‌ای که به عظمت جماران بود ▪️روح الله فرزند روح الله 🔹اول: ۱۲ آبان، شهرک امیرالمومنین کمالشهر کرج، از حوزه بسیج روی موبایلش تماس گرفتند، بسیجی بود اما شغلش کارگری روزمزد کنار گچکار بود، به او خبر دادند عده‌ای آزادراه را شلوغ کرده و دو طرف اتوبان را بسته اند، از خیر کار گذشت و برای امنیت مردم با دست خالی همراه دوستانش به میدان رفت، ساعتی بعد تصاویرش خبر اول خبرگزاری‌های کشور بود، ظاهرا امنیت کرج خون میخواست و فرزند بیست و چند ساله حضرت روح الله برای آرمان‌های انقلاب روح الله، جانش را تقدیم کرد. 🔹دوم: تصاویری منتشر شد، هر کدام پیامی داشت، پیام‌های از جنس صلابت مادری که بر پیکر پسر اشک نریخت و پدری که برای پسر جامه‌ی سیاه بر تن‌ نکرد، اولین چیزی که میتوانست به ذهن متبادر شود این بود، احتمالا اینها هم از خودشان هستند، از خانواده های حکومت! اما تصاویر بعدی پیام دیگری داشت، آری این‌ها از خودشان بودند! تصویر خانه‌ای محقر، خانه‌ای شبیه خانه‌های حاشیه شهر، ساده،، بی ریا، خانه‌ی پدر روح الله بود. آری اینها از خودشان بودند، از خود لشکریان حضرت روح الله و فدائیان سیدعلی ، از همان جنس دفاع مقدس... 🔗 متن کامل در صفحه‌ی یادداشت‌خوانی @HOWZAVIAN