🍂▪️ یا رسول‌الله ✍️ محمدحسین مطهری، عضو تحریریه نویسندگان حوزوی [آن زنی که زمانی در مدینه، مطرود خاص و عام بود، امشب پس از مشاهده‌ی حال وخیم فاطمه، با پیامبر خدا درددل می‌کرد] خودتان می‌دانید در این دنیا، جز دخترتان پناهی نداشتم؛ یادم نمی‌رود روزهایی را که همه، بخاطر نازایی، مرا به چشم جذامی نگاه می‌کردند و سمت خانه‌ی ما نمی‌آمدند... اما... این سلاله‌ی شما بود که هرروز منتظر من بود تا به خانه‌اش روم و برایش درددل کنم؛ او هم بُقچه‌ی دعایش را برایم باز می‌کرد و هرچه می‌خواستم برایم از خدا می‌خواست. یاد آن روزها بخیر... حالا بانوی من و دختر شما... در بستر است؛ خدا... خدا نیاورد آن روزی را که بانویم در این دنیا نباشد. [ولی او نمی‌دانست که امشب، آخرین شب فاطمه است؛ ای‌کاش از نگاه فاطمه، بار بیشتری برمیداشت...] @HOWZAVIAN