آریاگرایی در لباس تجزیه و تجدد ✍️مجتبی عباسی، عضو تحریریه نویسندگان حوزوی در مجله‌ی فکری فکرت نوشت: چند روز پیش تعدادی استوری‌ و برخی از کنش‌های مجازی متعلق به قاتل اعدام شده (مجیدرضا رهنورد) منتشر شد که مجموعه‌ای از دین‌ستیزی، نژادپرستی، مسلمان‌ستیزی، خرافه پرستی، دشمنی و توهین به امام حسین(ع) بود؛ شاید برای بسیاری این سؤال باشد که چرا کسی که می‌گفت دینش انسانیت است، در یک دقیقه‌ دو جوان بی‎گناه را با ضربات چاقو به‌ شهادت می‌رساند و چهار عابر را زخمی می‌کند؟! جدای از آسیب‌شناسی و حواشی این جنایت، عملکرد این قاتل در صحنه جرم، نوعی سَلَفی‌گری مشابه داعش است، رفتاری غیر عقلانی‌ و شبیه گروه‌های سَلَفی وهابیت؛ با این تفاوت که سلفِ صالحِ باستان‌گرایان در استخر و معبد ساسان است. داعشِ ساخته و پرداخته غرب، به نام دين عليه دين عمل می‌کرد و با تفرقه و کشتار مسلمانان سعی داشت همه آثار فاخر و زنده جهان اسلام را نابود کند؛ حال آنکه باستان گرایی منفی و باطل نیز با دو قطبی‌سازی و نفرت‌پراکنی در میان ایرانیان علیه ایران عمل کرده و با ایدئولوژی سلطه‌جویانه و غیریت سازی علیه اسلام تلاش می‌کند همه ارزش‌های زنده و تمدن‌ساز انقلاب اسلامی را مدفون کند و برای توجیه خود به رویکردهای غیرعقلانی، اسطوره‌ها، داستان‌های خیالی، شبه تاریخی و چهره‌های باستانی متوسل شود. جریانی واپس‌گرا که به جای توجه به آینده علمی و انسانی ایرانیان، روایتی مخدوش و ناصحیح از واقعیت‌های تاریخ ایران ارائه می‌کند و فهمش از تاریخ به صورت ناقص، گزینشی، نقطه‌ای و در جهت معرفی تمنیات خویش به عنوان ایرانیت است و هیچ گونه تعصبی نسبت به ارزش‎‌های ایرانی اعم از حجاب، زبان، جغرافیا، استقلال و اقتدار ایران اسلامی ندارد. شیوه فهم تاریخی غربگرایان داخلی و براندازان خارجی از علی کریمی گرفته تا شیرین عبادی نیز سراسر ستایش برانگیز یا نفرت برانگیز است و سعی می‌کنند با نگاه‌های قهر آمیز، غضب آمیز و دلدادگی آمیز، ایده سلطنت، نژادپرستی و غربزدگی را توجیه و تئوریزه کنند و با سیرِ تطورِ فکری و تحولِ تدریجیِ افرادِ کم‌سواد، آنها را از «آریایی‌باوری» به غربگرایی و مخالفت با نمادهای اسلامی و محاربه با نظام اسلامی بکشانند. اصطلاح نژاد آریایی در قرن بیستم میلادی از اروپا وارد ایران شد و نخستین سوءاستفاده از گفتمان «آریایی» در ایران توسط محمدرضا شاه پهلوی انجام گرفت؛ کسی که خودش را عضو خانواده اروپایی‌ و «آریامهر» می‌خواند؛ لقبی بی‌پیشینه در تاریخ ایران که به جای ادای دین به ایران و پیشرفت ایرانی برای همذات پنداری با غرب و همرنگی با خانواده اروپایی‌ خلق شد و علت اصلی پافشاری بر نژاد آریایی در ایران این بود که غربی‌ها با مطالعه تاریخ، خوب می‌دانستند بردگانی همچون پهلوی و غربزده‌ها در میدان نبرد، شهامت بیشتری از اربابان نشان می‌دهند و میدان نبرد را فرصت مغتنمی برای ابراز وفاداری نسبت به ارباب می‌یافتند؛ بدین سبب این استراتژی‌ برای مدیریت آسیب‌های ناشی از مواجهه با غرب طراحی شده بود. ایدئولوژی باستان‌گرایانه و حذفی که با پیروی از فرهنگ، سبک زندگی غرب و عدم توجه به ریشه‌های عقب‌ماندگی ایران، سال‌ها تلاش داشت ایرانیان را با سماجت آریایی خطاب کند و جای بسی تأسف که اکنون نیز ناسیونالیسم ایرانی علاقه دارد مدرنیته را با شیوه‌های برهانی و تقلید بی‌چون و چرای سبک زندگی اروپایی مدیریت کند و افسانه سرزمین آریایی‌ها و هم‌پیوندی «ایرانی _ اروپایی» را کماکان با اهداف سیاسی و در مقابل فرهنگ اسلامی در کتاب‌های درسی دوره‌های مختلف، در حلقه‌های علمی و در مطالعات هویت مدرن ایران و در نظریه‌های سیاسی و تاریخی این کشور با جدیت دنبال می‌کند. 🔗متن کامل @HOWZAVIAN