▪️ به شوق وصل حبیبش غروب رجعت کرد چه صادقانه به خاک عزیز خدمت کرد خلیل در دل آتش شهادتی می خواست خدا به او نظری کرد و استجابت کرد رسید نامه ای از مشهد و رضا او را برای جشن ولادت غروب دعوت کرد چه گفت لحظه ی آخر چه گفت با آقا چه خواست سید خدمت چگونه صحبت کرد میان خالق و مخلوق صلح جاری بود که صبح دولت او را قرین عزت کرد نبود تشنه ی قدرت شبیه قاسم بود چه عاشقانه نگه بر قلوب امت کرد میان گریه ی باران دلش معطر شد دلش هوای رسیدن به خاک تربت کرد یکی به سوی رفیقان پری گشود و پرید و ماندگان زمین را اسیر خجلت کرد علی الواریان 🆔 @hozehonari_ir