▪️
#شعر
مبهوت به یک سمت نگاه نگرانم
امروز تو رفتی و به لب آمده جانم
در ضایعه رفتنت ای تابش خورشید
دل را به کدامین حرم امن رسانم
ای وای از این دیری و دوری که رقم خورد
بند آمده از شدت اندوه زبانم
ای گرمی دلخواه که نزدیک به مایی
برده خبر فاصلهها تاب و توانم
ای کاش که با بارش اشکی دم آخر
از دوش عبای تو غباری بتکانم
دلگیرتر از ابر بهاری و پر از حرف
دلسردتر از خاطره زرد خزانم
یک خسته نباشید بدهکار تو بودم
رفتی که در این حسرت جانسوز بمانم
ای آنکه فقط رنگ خدا در نظرت بود
در بدرقهات سوره توحید بخوانم
سید یعقوب کریمی
🆔
@hozehonari_ir