. 🔰ابو دجانه گفت: 💢نامه را گرفتم و تا کردم و به خانه آوردم و زیر سرم نهادم و شب را آسوده خوابیدم و بیدار نشدم جز از فریاد کسی که می‏گفت:ای ابو دجانه ما را با این کلمات آتش زدی تو را بحق سرورت که این نامه را از ما بردار که ما را بازگشتی به خانه ‏ات و در کنارت و در هر جا این نامه باشد نباشد. برش ندارم تا رسول خدا (ص) اجازه دهد. از این ناله و شیون و گریه پریان که شنیدم شبم دراز گذشت و بامداد نماز صبح را با رسول خدا (ص) خواندم و آنچه آن شب از پریان شنیدم بودم‏ گزارش دادم. .