🌱کمی درد دل به مناسبت 🌱 ✍🏻فاطمه شکیبا -دیدی؟ هیچ سوالی نبود که بلد نباشه. حتی سخت‌ترین سوال‌ها رو جواب داد. -آره... ولی می‌دونی ازدواج نکرده؟ -جدی؟ مگه می‌شه دختر به این خوبی ازدواج نکرده باشه؟ -منم نمی‌دونم والا... شاید خواستگار نداره! حتما یه عیب و ایرادی داشته! -نه بابا مگه می‌شه؟ چه عیب و ایرادی؟ (دستش را جلوی دهانش می‌گیرد و در گوش دیگری ادامه می‌دهد) شاید چون باباش مبارز سیاسی بوده کسی نمیاد بگیردش! -شایدم از این دختراست که تا یکم درس می‌خونن دیگه هیچ‌کسو آدم حساب نمی‌کنن و حاضر نمی‌شن ازدواج کنن. (لبش را کج می‌کند) از این دخترا که حرفای روشنفکریِ عجیب غریب می‌زنن... -والا... حتما همینه... بخاطر همینه که می‌گم دختر نباید زیاد درس بخونه. زیاد درس بخونن فکر می‌کنن کسی شدن و زیر بار شوهر نمیرن! -اصلا خدا رو خوش نمیاد دختر انقدر سنش بره بالا و شوهر نکنه، تازه بره اینور و اونور و با مرد نامحرم حرف علمی بزنه و سخنرانی کنه... (صدایش را کمی پایین می‌آورد) من شنیدم مامان‌بزرگش و عمه‌ش هم همینطوری بودن، می‌رفتن جلوی مردم سخنرانی می‌کردن! (لب می‌گزد و سر تکان می‌دهد) جلوی مرد نامحرم! -(نچ‌نچ کنان می‌گوید) وای خاک به سرم... همین کارا رو کردن هیچ‌کس نمیاد دختره رو بگیره... حواست باشه دخترات خیلی باهاش قاطی نشن. اونا رو هم یه وقت یاغی می‌کنه! *** شاید فهمیده باشید این دو خاله خان‌باجی دارند درباره چه کسی حرف می‌زنند؛ شاید هم نه. اگر فهمیده باشید احتمالا عصبانی شده‌اید چون اصلا نظرات محترمانه‌ای نبود و اگر نفهمیده‌اید و حتی ذره‌ای معتقدید این حرف‌ها درست است، باید بگویم موضوع این گفت‌وگوی فرضی، سلام‌الله‌علیها بود. واقعیت این است که اگر کسی موقعیت علمی و اجتماعی حضرت معصومه را برای ما توصیف می‌کرد، بدون آنکه بگوید ایشان دختر امام هستند، به احتمال زیاد ما هم چنین نظراتی می‌دادیم درباره‌شان. به ما اگر بگویند دختری هست از یک خانواده بسیار اصیل و شریف، دختری که از نظر علمی از علمای زمانه‌اش پیشی گرفته و انقدر باتقوا و اهل عبادت است که همه به نام معصومه می‌شناسندش و برای ادامه دادن مسیر مبارزه پدر و برادرش پا در یک سفر دشوار گذاشته، احتمالا سریع می‌پرسیم پس چرا ازدواج نکرده؟ و اصلا نمی‌بینیم جایگاه علمی و معنوی‌اش را. دست خودمان هم نیست. درست است که زمانه عوض شده و خیلی از مصادیق مردسالاری از جامعه حذف شده است، ولی هنوز هم باوری قدرتمند در پس ذهن ما، مخصوصا ما دخترها و زن‌ها نفوذ کرده که تمام ارزش یک دختر به ازدواجش است. حتی اگر درس می‌خواند، هنرمند است، ورزشکار است، شغل خوبی دارد و هر حسن دیگری، همه در این جهت‌اند که یک شوهر خوب گیرش بیاید! اگر همه این محاسن را داشته باشد، ولی ازدواج نکرده باشد، ما هیچ‌کدام را نمی‌بینیم و در دختر دنبال یک عیب می‌گردیم تا بگوییم به این دلیل او را «نگرفته‌اند» و «ترشیده»! انقدر هم این باور در لایه‌های مغز ما رسوخ کرده که برایمان عادی ست و متوجهش نیستیم و کلی با همین تفکرات جوک می‌سازیم و دستمایه طنزش می‌کنیم؛ این که دخترها دنبال شوهرند و هر کاری می‌کنند تا یکی «بگیردشان». و البته انقدر این باور را در ذهن‌ها جا انداخته‌اند که واقعا دخترها هم، حتی آن روشنفکرترین و آزادمنش‌ترین دخترها هم ته ته ذهنشان احساس می‌کنند با وجود همه موفقیت‌ها، ازدواج نکردن یک شکست بزرگ است. واقعا هم طوری با دختر مجرد موفق برخورد می‌کنیم که احساس کند بخاطر مجرد بودنش چیزی کم دارد؛ حتی اگر از همه همسن‌های متاهلش جلوتر باشد. طوری برچسب ترشیده می‌زنیم و صرف ازدواج کردن را(حتی ازدواجِ ناآگاهانه و اشتباه را) یک پیروزی می‌دانیم که به دخترهای قوی و موفق احساس کافی نبودن می‌دهیم؛ احساس شکست. درحالی که آن کسی که باید احساس شکست کند، دختری نیست که توانسته از پس خودش بربیاید و خودش را شکوفا کند؛ بلکه زنی ست که منتهای آمال و آرزویش را شوهر می‌بیند. این رفتارها شاید اصلا ریشه در عقده حقارت داشته باشد، حقارت افکار پوسیده سنتی و مردسالار دربرابر دختران مستقل و توانمند. به عنوان یک دختر، از همین‌جا، از همین پشت لپ‌تاپ دوست دارم بزنم توی دهان همه آن‌هایی که از این دو اصطلاح «گرفتن» و «ترشیدن» را استفاده می‌کنند و می‌خندند. دختر کالا نیست که بگیرندش. خودش فکر مستقل دارد و می‌تواند هر زمان که خواست ازدواج کند. و دختر میوه نیست که فاسد شود و بترشد. دختر انسان است و بالا رفتن سنش چیزی از شأن انسانی و ارزش او کم نمی‌کند. دوست متاهلی دارم که در دوران نوجوانی با هم صمیمی بودیم و بعد، هرچه بزرگ‌تر شدیم بیشتر سرمان به زندگی خودمان گرم شد. الان خیلی کم با هم در ارتباطیم. هرازگاهی پیامی می‌دهیم و احوالی می‌پرسیم؛ و او هربار که پیام می‌دهد، اول از همه می‌پرسد: عروس نشدی؟ ادامه👇🏻