جامعه نامرئی!
✍ جعفرعلیاننژادی
(کشف واقعیت نامرئی در جامعه «شبهنمایش»_بخش سوم)
🔸هشتم. در چنین جامعه ای که تمام فضای ممکن بین انسان ها با اشیا و انسان ها با یکدیگر به واسطه نشانه و تصویر پر شده بود، مرزهای طبیعی سازی نیز تغییر می کرد. سرمایه داری متقدم که از طریق صادرات کالا به بازارهای خارج از خود، گسترش پیدا کرد، اکنون چاره ای نداشت، برای تداوم تسلط خود، بر اهمیت و اولویت صادرات نشانه ها بر کالاها بیفزاید. یعنی او نیاز داشت علاوه بر بالا بردن ارزش محصولات خود، بر ارزش نشانه ای محصولاتش نیز بیفزاید. شرط مهم تداوم نظام سرمایه داری منوط به حفظ روابط سلطه با کشورهای سلطه پذیر بود و این مهم در فضای جدید ممکن نبود مگر با سلطه ای نشانه ای. سلطه نشانه ای دو کارکرد عمده داشت اولا دارای کارکرد یا مصرف داخلی بود. یعنی به مردم کشورهای سرمایه داری القا می کرد، واقعیتی خارج از این نظام نشانه ای و نمایشی وجود ندارد و دنیا تماما دارای یک طبیعت ثانویه شده است که مدرنیته آن را ساخته است. به بیان آنتونیو نگری گویا سرمایه داری همه چیز را ساخته است، حتی طبیعت را و اساسا امکان خلق اثر یا واقعیتی خارج از این نظام وجود ندارد. ثانیا با هجمه نشانه ای، فرهنگ کشورهای ضعیف تر را مستعد تعمیق منطق وابستگی می کرد. به عنوان مثال قدرت نشانه ها در بسیاری از نقاط جهان تا حدی بود که فرهنگ آمریکایی یا اروپایی را بر فرهنگ های بومی فضل تقدم بخشیده بود.
🔸نهم. سرنوشت اکثر کشور ها باز تولید نشانه ها و نمادهای نظام سرمایه داری بود. این سرنوشت محتوم در اکثر کشورها با قلب ماهیت جامعه واقعی به جامعه نمایش، ممکن می شد. به معنای دیگر با نامرئی سازی حقیقت جوامع و مرئی سازی واقعیتی ناواقعی، یعنی تصاویر و نشانه ها این بستر شکل می گرفت. این جوامع تحت تاثیر فضای بازنمایی محصولات سرمایه داری، کم کم ارتباط واقعی خود را با ریشه ها از دست می دادند. مردم نیز در چنین وضعیتی، اقدام به بازنمایی همین فضا در زندگی روزمره، روابط اجتماعی، گفتار عمومی و فرهنگ شهری و روستایی می کردند. شاید تنها معارض این فضای جدید، ایجاد یا تشکیل جامعه ای حقیقی بود که در آن امکان اخلال بین واقعیت و تصویر یا دال و مدلول بسیار سخت و مشکل باشد. باید جامعه ای غیرطبیعی (نمایشی نشده) بوجود می آمد که اساسا امکان پرسش و سوال از این جامعه بیگانه با واقعیت، مهیا شود. جامعه ای نامرئی برای نظام سرمایه داری که مدت هاست از آن فاصله گرفته و دستگاه محاسباتی اش، سواد فهم سازوکارش را از دست داده است. به گمانم جامعه بوجود آمده بعد از وقوع انقلاب اسلامی چنین فضایی را تولید کرد. فضایی غیر نمایشی، اصیل و حقیقی که واقعیت های آن را مردم با حضور در میدان می ساختند. نه یک حضور نمادین، نمایشی، کارناوالی، قابل مصادره و غیرواقعی که یک حضور به هنگام، حقیقی، جدی، کارساز و تعیین کننده بود.
🔸دهم. در چنین جامعه نامرئی برای نظام سرمایه داری، امکان تغییر ماهوی بدلیل ناتوانی دستگاه محاسباتی او، ممکن نبود، اما امکان تغییر صوری ممکن بود. تغییرات صوری در سطوح شهری تاحدودی شکل گرفت. فضاهای بازنمایی نظام سرمایه داری ایجاد شد، حتی در برخی موارد و در برخی برهه ها روابط اجتماعی نیز قلب ماهیت داد، فرهنگ عمومی و رفتار شهری در سطح مرئی خیابان و کوچه ها، شباهت به جامعه نمایش یافت، اما در بهترین حالت یک جامعه "شبه نمایش" تولید کرد. به گمان نگارنده این سطور مساله اصلی ما در این روزها همین تغییر صوری فضای اجتماعی است که می توان آن را با مفهوم "جامعه شبه نمایش" شناسایی کرد. از این نظرگاه حتی می توان "رفتار پوششی" مردم را مورد تحلیل قرار داد. در برخی آنات، مظاهر کم حجابی، کشف حجاب و حتی کشف بدن به میزانی قابل تامل بالا می رود، نگرانی هایی ایجاد می شود. تحلیل هایی مبتنی بر این نگرانی ها صورت می گیرد. وضعیت اجتماعی بسیار سیاه و غیرقابل بازگشت تصور می شود، اما به نظر باید توجه داشت، تحلیل مبتنی بر یک وضعیت شبه نمایشی شده ، نمی تواند ماهیت واقعی جامعه ایرانی را گزارش کند. در زیر تصویر این جامعه شبه نمایشی شده، یک جامعه نامرئی و واقعی وجود دارد که نه دستگاه محاسباتی نظام سرمایه داری می تواند او را دیده و تحلیل کند، نه فهم و تحلیل کسانی که در این لایه رویین و سطحی باقی مانده اند.