معمای میدانیِ «وحدتِکلمه»و«کثرتِسلیقه»
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸شاید در مقام نظر و در سطح ایده، بتوان برای حل معمای همسازی وحدتکلمه و کثرت سلیقه به پاسخهایی ساده رسید، اما همه داستان از وقتی شروع میشود که بخواهیم در میدان واقعیت با وجود داشتن سلایق مختلف، وحدت و همدلیها را حفظ کرده و بلکه بیشتر و بهتر کنیم. در صحنه عمل نیز متوجه میشویم، حفظ همدلی، در سطح اجتماعات محلی، کوچک و فامیلی چه بسا راحتتر از مجامع بزرگتر و غریبهتر باشد.
🔸مسلماً در سطح اجتماع مسأله کمتری نسبت به سطح جامعه خواهیم داشت و یا توانایی حل مسأله بیشتری داریم. گویا ما در سطح اجتماعات کوچک بهتر توانستهایم روابط مابین خود را مهندسی کنیم. انگار برای اینگونه روابط بهتر شکل یافتهایم. چسب محبت و آشنایی، روابط ما را خودمانی میکند. معمولاً بین همسایگان نیز چنین موضوعی رواج دارد. ما هم حق محبت و هم حق شناخت (آشنایی) بیشتر به یکدیگر را ادا میکنیم.
🔸به نحو ملموس متوجه میشویم، مشکلات از وقتی شروع میشود که محبتها کم میشود یا یادمان میرود که چقدر یکدیگر را میشناختهایم و حالا چشم روی آن بستهایم. خلاصه اگر روابطمان بدقواره و بیشکل شود، راه شکلدهی دوباره به آن را راحت مییابیم. همه اینها را گفتیم تا به صحنه جامعه برسیم. به نظر میرسد معما یا مشکل همسازی وحدت کلمه و اختلاف سلیقه در سطح جامعه ریشه در مسأله بیشکلی و بدشکلی روابط ما داشته باشد.
🔸در اجتماعات کوچک، شکل روابط ما شخصی است اما نمیتوان با همان شکل شخصی به صحنه جامعه آمد، چون روابط بیشکل و بد شکل میشود. اگر روابط شخصی به جامعه بیاید، تزاحم منافع شکل میگیرد. خروجی برقراری روابط شخصی در جامعه، رقابت بر سر منافع شخصی است. چون همگی بدنبال تأمین اهداف شخصی خود هستند، خود به خود نوعی رقابت برای کسب منفعت بیشتر بوجود میآید. جامعه میدان فضای عمومی است، نمیتوان فضای عمومی را بدون ستیز و نزاع، شخصاً مصادره کرد.
🔸به صورت منطقی متوجه میشویم، در جامعه باید جای روابط شخصی را ضوابط عمومی بگیرد. برای تبدیل روابط به ضوابط، احتیاج به توافق داریم. هرجا این پیمان و توافق را زیرپا بگذاریم یا فراموش کنیم، دچار مسأله بیشکلی و بدشکلی میشویم. سوال مهم در اینجا چیست؟ آن است که بیابیم شکل «محبت و شناخت جامعوی» چیست تا آن توافق نوشته یا نانوشته حاصل شود. به گمان نگارنده برای حل معمای طرح شده در پیشانی یادداشت، به پاسخ این پرسش کلیدی بستگی دارد.
🔸پاسخ پرسش در «
شخصیتیابی جامعوی» است. باید ببینیم الف، با چه چیزی میتوان به تشخص(شخصیت) جامعوی رسید؟ ب، چگونه میتوان این تشخص(شخصیت) را حفظ و تقویت کرد؟
🔺
الف. با چسب محبت و شناخت جامعوی (هویت یا خودشناسی جامعوی) میتوان روابط شخصی را به ضوابط شخصیتی تبدیل کرد. محبت ضابطهمند همان همجوشی، پیوند و همبستگی خللناپذیر روی ارزشهای فطری، همگانی و انسانی هشتگانه (آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری) است. نوعی توافق، اراده و عمل برای حصول این محبت لازم است که در وقوع انقلاب اسلامی و ثبوت پس از آن در مقاطع مختلف تجربه کردهایم. شناخت جامعوی نیز به معنای فهم ویژگیهای شخصیتی (انسان ایرانی مسلمان) و دانایی پایدار و رسوب یافته نسبت به آن است.
🔺
ب.ضوابط محبت و شناخت در جامعه را یاد بگیریم، بیاموزیم و پیاده کنیم. پیادهسازی عملی و پاسخ عینی ما به پرسش اصلی یادداشت در همین بخش پایانی است. برای یادگیری، آموزش و پیادهسازی ضوابط محبت و شناخت، یا دانایی و توانایی نسبت به آن، نیاز به
«شکلیابی»، «شکلدهی» و «شکلمندی» داریم. تشکل با این توضیح، رمز تشخص یا شخصیتیابی جامعوی است. تشکلسازی، با تعریف ممتاز مقام معظم رهبری، به معنای ایجاد کانالهایی برای
الف. کشف استعدادها و فعلیتیابی آنها (شکلیابی یا یادگیری)، ب. حرکت در مسیر درست (شکلدهی) و ج. حرکت هماهنگ و پیوسته (شکلمندی) است.
🔸با تشکلیابی اجتماعی، خلق وخوی وحدتجویی، وحدتیابی و وحدتمندی در آحاد مردم شکل میگیرد، شخصیت اجتماعی به منصه ظهور میرسد. کانالهای متعدد و مختلف، در نهایت به یک آبراه نهایی میریزند و وحدت کلمه را محقق میکنند. با تشکل هم تمام قدرتهای منتشر در آحاد انسانی مجتمع میشود و هم کل نیروها متمرکز میشود.
🔸با تجمیع قدرت و تمرکز نیروها، اهداف مادی و معنوی در سطح کلان به راحتی تأمین میشود و جامعه راه حل مسائل و اختلافات خود را مییابد. در خصوص نحوه ایجاد تشکلهای جامعوی و تفاوت آن با احزاب سخن بسیار است و فرصتی دیگر میطلبد که قابلیت پرداخت دارد. شاید وقت آن رسیده باشد، برای جامعهپردازی، حل تعارض در قول به وحدت و عمل ضد آن، اندکی در فلسفه تشخص و تشکل و شیوههای کنونی آن اندیشید.
@jafaraliyan