اما از قرن چهارم به بعد مذاهب متکلمین و اَشکال منطق‌ ارسطویی داخل در علت‌های نحوی شد بگونه‌ای که زجاجی در کتاب ایضاح گفته است: علت‌های نحوه بر سه قسم است: علل تعلیمیه علل قیاسیه علل جدلیه پس علت تعلیمیه علت هایی هستند برای تعلّم کلام عرب؛ زیرا ما تمام کلام آنها را نشنیده‌ایم بلکه برخی را شنیده‌ایم و برخی دیگر را قیاس بر آن نظیر کرده‌ایم. از همین قبیل است صیغه‌های اسم فاعل و احکام رفع و نصب نواسخ و...این‌ها را علت‌های اول می‌گویند. العلل الاولی پاسخ به کسی می‌آیند که می‌گوید بمَ نصبتم و بمَ رفعتم در مثل انّ زیدا قائم. اما علل قیاسیه یعنی علل ثوانی مثال آن این است که چرا زیدا با ان منصوب شده چرا واجب است انّ نصب دهد اسم را و... جواب نزد زجاجی آنها شبییه فعل هستند و حمل بر فعل می‌شوند و منسپصوب آنها شبیه مفعول است لفظاً. اما علل جدلیه نظریه، که به آن علت‌های ثوالث گفته می‌شود، مثال آن این است که به چه جهت این حروف به افعال شبیه هستند؟ و به کدام افعال آنها را تشبیه کرده‌اند؟