شهید محمدرضا شفیعی
پیکرش پس از شانزده سال، از عراق سالم به وطن برگشته بود. سرهنگ عراقی هنگام تحویل پیکر به بچههای تفحص، گریه میکرد و میگفت:
مدت زیادی جنازه را زیر آفتاب گذاشتیم و پودر مخرب جسد روی آن ریختیم؛ ولی فقط کبود شد و باز هم سالم ماند. سالم ماندن بدن انسان پس از شانزده سال، ما را به گذشتهی محمدرضا کشاند.
مادرش میگفت: از۴-۵ سالگی نمازش را کامل میخواند. چهاردهساله بود که برای رفتن به جبهه خیلی تلاش میکرد؛ اما به خاطر سن کمش، مسئولین ثبتنامش نمیکردند. روز آخر ثبتنام، دست توی شناسنامهاش برد تا سنوسالش بیشتر نشون بده و هزار تا صلوات هم نذر امام زمان کرد تا مولایش سربازیاش را بپذیرد.
محمدرضا حاجتش رو از امام زمانش گرفت و رفت.
حاج حسین کاجی، هنگام خاکسپاری شهید، ترک نشدن نماز شب، دائمالوضو بودن، مداومت بر غسل جمعه، نخوردن آب از روز جمعه و نگه داشتن آن برای غسل، و مالیدن اشکهای زیارت عاشورا بر بدنش را از علتهای جاودانگی جسم شهید دانست.
مجله اشراق اندیشه، قسمت خاکریز