https://eitaa.com/jahanearab
حكايت تامل برانگيز فروش بهشت
https://eitaa.com/jahanearab
در قرون وسطی، کشیشان بهشت را به مردم میفروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود میکردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج میبرد، دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد، تا اینکه فکری به سرش زد. به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه.
مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پارهای نوشت: سند جهنم
مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. سپس به میدان اصلی شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم را خریدم، این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمیدهم!
The thought-provoking story of selling paradise
https://eitaa.com/jahanearab
In the Middle Ages, priests sold heaven to people, and ignorant people paid any amount of money to get a part of heaven. A wise person who suffered from people's ignorance, did everything he could to stop people from doing this stupid thing, until he got an idea. He went to the church and said to the priest in charge of selling heaven: What is the price of hell?
The priest was surprised and said: Hell?! The wise man said: Hell yes. The priest said without thinking: 3 coins.
The man hurriedly paid the amount and said: Please give the document of Hell. The priest wrote on a piece of paper: the document of hell
The man happily took it and left the church. Then he went to the main square of the city and shouted: I bought all hell, this is the document. You don't have to buy heaven anymore because I won't let anyone into hell!
قصة بيع الجنة المحفزة للفكر
في العصور الوسطى ، باع الكهنة الجنة للناس ، وكان الجهلاء يدفعون أي مبلغ من المال للحصول على جزء من الجنة. رجل عاقل عانى من جهل الناس ، فعل كل ما في وسعه لمنع الناس من فعل هذا الشيء الغبي ، حتى خطرت له فكرة. ذهب إلى الكنيسة وقال للكاهن المكلف ببيع الجنة: ما هو ثمن النار؟
تفاجأ الكاهن وقال: جهنم ؟! قال الحكيم: نعم الجحيم. قال الكاهن بغير تفكير: 3 قطع.
فأسرع الرجل المبلغ وقال: أعطِ وثيقة الجحيم. كتب الكاهن على قطعة من الورق: وثيقة الجحيم
أخذها الرجل بسعادة وغادر الكنيسة. ثم ذهب إلى الساحة الرئيسية بالمدينة وصرخ: اشتريت كل الجحيم ، هذه هي الوثيقة. ليس عليك شراء الجنة بعد الآن لأنني لن أسمح لأي شخص بالدخول إلى الجحيم!
کانال جهان عرب
مجموعه ای از محتوا های آموزشی عربی و انگلیسی در ایتا
اموزش زبان عربی و انگلیسی
دستور زبان و نکات گرامری
اموزش اصطلاحات کاربردی
نوحه ها و اهنگ های انگلیسی و عربی با ترجمه فارسی
داستان های اموزنده همراه با ترجمه فارسی
انتشار مطالب هر روز
https://eitaa.com/jahanearab