سطح سوم همانطور که اشاره شد وفاق در فراتر از ادیان است و وفاق ملی از این سطح استخراج میشود و در ادبیات دینی ما نیز این موضوع مغفول نبوده است. ما سطح دیگری از وحدت، اخوت، مدارا، تعاون، تودد، مشورت و پرهیز از اختلاف داریم که «انسان» را صرفنظر از اعتقادات او، محور قرار داده که زیست مسالمتآمیز اجتماعی و انسانیتمحور قرار گرفته است.
اگر سه موضوع را از ادبیات دینی استخراج کنیم و بر حول آن سه محور حرکت کنیم با همین ادبیات دینی و سنتی خودمان وفاق در سطح ملی شکل میگیرد. «ملیت» موضوع جدیدی است و موضوع این است که آیا میتوانیم با انسانهایی که نگرش و اعتقادات دیگر یا اصلاً اعتقاد ندارند زیست مسالمتآمیز داشته باشیم یا نه؟ اگر بخواهیم این سطح از وفاق را در جامعه پیدا کنیم اولاً باید انسانمحوری را در جامعه خود ملاک قرار دهیم، ثانیاً کرامت انسانی را ملاک برخوردهای خود قرار دهیم و ثالثاً حقوق پایه شهروندی را به رسمیت بشناسیم.
انسان به ماهو انسان به دلیل عظمتش مسجود فرشتگان واقع شده است؛ مصداق این گزاره آیه 34 سوره «بقره» است که میفرماید «وَإِذ قُلنَا لِلمَلَئِكَةِ ٱسجُدُواْ لِأدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبلِيسَ» یا انسان حامل روح الهی است و روح خدا بر او دمیده شده است و بر خلاف موجودات دیگری که اگرچه روحشان مجرد است و خداوند به آنها اعطا کرده است اما در اینجا خداوند متعال روح انسانی را به خودش نسبت میدهد که در آیه 72 سوره «ص» میفرماید «وَنَفَختُ فِيهِ مِن رُّوحِي» چنانچه انسان امانتدار الهی هم قرار گرفته است که آیه مشهور امانت هم بر این موضوع دلالت میکند.
سوالی که پیش میآید این است که آیا این موضوع با رویکرد فقهی ما قابل پذیرش است یا خیر؟ چون فقه معمولاً بر پایه اعتقادات دینی است ولی وقتی که در مباحث فقهای بزرگ ریز میشود میبینیم که در چندجا این بحث در فقه مطرح شده است که آیا ما میتوانیم انسانیت انسانها را مورد توجه قرار دهیم یا خیر؟ من محققان محترم را به بحث سیراب کردن انسانهای غیرمؤمن، بلکه کافر و حربی و اطعام و وقف غیرمسلمانان ارجاع میدهم.
فقها ذیل چنین مسئلهای که «اگر یک انسان حربی در حال تشنگی باشد آیا میتوانیم به او آب بدهیم یا خیر؟» مطرح کردهاند که این موضوع بسیار روشن است؛ زیرا از نبیمکرم اسلام(ص) روایت داریم که میفرمایند «كُلِّ كَبِدٍ حَرَّى أَجْرٌ» و بر اساس این روایت ما میتوانیم نسبت به همه انسانها رأفت داشته باشیم و آنها را سیراب کنیم. ممکن است برخی بگویند سیراب کردن در حد ضرورت است در صورتی که فقهای ما به موضوع اطعام هم پرداختند که خیرات، نذر و غذا را میتوان به کفار و دیگران داد.
بعضی از فقها هم گفتهاند که این کار را نباید انجام داد زیرا تقویت کفار است اما بزرگانی از فقهای ما مثل مرحوم محقق کرکی، علامه حلی، ملاصالح مازندرانی، مرحوم آقای خواجویی به این بحث پرداختند اینکه شما کافران را اطعام، وقف یا سیراب میکنید بستگی به انگیزه شما دارد؛ اگر انگیزه شما تقویت دین و اعتقادات آنها است اشکال دارد. چون لزومی ندارد که ما به عنوان مسلمان اعتقادات دیگر ادیان را تقویت کنیم اما اگر شما نگاه انسانی دارید و از بابی که یک انسان تشنه یا گرسنه است یا وقفی که جنبه انسانی دارد هیچ اشکالی ندارد بلکه مطلوب است و حتی برخی از فقها تصریح کردند که شما از باب وصف انسانیت انسان وقتی تعامل میکنید میتوانید حتی به مراکز دینی آنها هم کمک کنید؛ زیرا جنبه انسانی دارد و جنبه تقویت اعتقادی و ترویج کفر ندارد. این فقه روشن ما است و فقهای ما در این سطح با این مسئله برخورد کردند.
نکته مورد توجه این است که اگر ما در ادبیات دینی خود اندکی کاستی هم داشته باشیم با نوشتن قرارداد این کاستیها قابل رفع است؛ زیرا تعهد و قراداد در ادبیات دینی ما لازمالوفا است. پس این سطح از حقوق شهروندی را هم میتوانیم برای همه انسانها بپذیریم و این موضوع وفاق ایجاد میکند؛ یعنی ما هم انسانها را در تعاملات زیست اجتماعی خود محور قرار دادیم ضمن اینکه بر اعتقادات خود پا فشاری میکنیم و هم کرامت انسانی را پذیرفتیم و با همه انسانها با کرامت و ارزش برخورد میکنیم و هم حقوق پایه شهروندی را بر اساس یک تعهد و قرارداد جمعی به رسمیت شناختیم.
من در یکی از پژوهشهایم به این مسئله پرداختم؛ تحقیق کردم و دیدم که نخیر این روایات از بین اینکه مخاطبان فعلاً مسلمانان، مؤمنین یا شیعیان بودند بیان شده است و ائمه(ع) هم چون با آنها صحبت میکردند؛ عمدتاً این موارد را در چهارچوب برادران ایمانی میدیدند ولی ما تعبیرات دیگری هم داریم که اگر آنها را مورد توجه قرار دهیم که برخی از فقها هم آنها را در بحث اخوت، مدارا، تعاون، مشورت و... مورد توجه قرار دادند؛ واقعاً مرزی وجود ندارد که بگوییم تعاون با مسلمانان کنید ولی با کافران نداشته باشید.