تکفیری ها دورتادور نیروها را محاصره کرده بودند. حاجی قصد داشت سوار بالگرد برود وسط منطقه محاصره شده. بالگرد مجبور بود توی ارتفاع بالا پرواز کند تا در تیررس قرار نگیرد.
هرچه اصرار می کردم نرود ، زیر بار نمی رفت. از یک طرف شیمیایی بود و در ارتفاع زیاد، نفسش می گرفت. ازطرفی عبور از روی سر داعشی ها ریسک بالایی داشت.
برای بار آخر گفتم: «حاجی جان به خدا خطرناکه. شما نباید بری.»
محکم گفت: «از هوا و زمین، از چپ و راست آتیش هم بباره من باید برم، بچه های مردم دستم امانتن. باید بهشون سر بزنم.»
حرف، حرف خودش بود. نشست توی بالگرد، کپسول اکسیژن هم با خودش برداشت. رفت وسط منطقه محاصره شده.
راوی: سردار محمدرضا فلاح زاده
__________
📚 برگرفته از کتاب
#سلیمانی_عزیز
⚘هدیه به روح سردار دلها ؛
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی صلوات
#مکتب_حاج_قاسم
شب جمعه
#به_وقت_حاج_قاسم
https://eitaa.com/shabhayebashohada