پرندهها که میپرند از صدای انفجار
انارهای سرخ، محو میشوند در غبار
و دفتری که پاره است، تند برگ میخورد
ورق ورق کتاب را گرفته موج انفجار
یکی یکی مدادهای رنگی از کنار میز
یکی یکی فشنگها که از کنار تیربار...
کنار تخته، دانه دانه گچ که پخش میشود
جنازهی معلمی گرفته دست خود انار
و دستهای کوچک قلم گرفته توی مُشت
و دستهای کوچک قلمشده به هر کنار
قطار کرده روی خط، حروف سرخ و ساده را
جنازههای کودکانهای که میشود قطار...
میان کادر، خندههای سرد یک جنازه است
شبیه خندههای خشک مهرماه یک انار
#اکرم_هاشمی_سجزئی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi