چرا سحری اینقدر سرحال شده ام؟ طبیعتاً بعد از بی‌خوابی‌های دیشب، الآن باید دمغ و گیج باشم! بعد از خوب شدن محمد، پسر بزرگم، دو روزی هست که مهدی ۴ ساله و نرگس ۶ ماهه‌ام سرفه و آبریزش دارند. نرگس سرشب خیلی ناآرام بود. سخت شیر می‌خورد. سرفه می‌کرد و بیدار می‌شد. دو سه ساعتی دستم بند بود تا دو ساعت بخوابد. اذان صبح بیدار شد. شیرش را خورد، نیم ساعت توی بغلم نگهش داشته بودم که مطمئن شوم خوابش سنگین شده. برای این‌که خوابم نبرد و نمازم قضا نشود، از فضای مجازی کمک گرفتم. اول دل‌نگرانی‌ام از بالگرد رئیس‌جمهور را پی گرفتم که آیا خبر جدیدی شده است یا نه؟! خبرها هم‌چنان امیدوارکننده بود. بعد چشمم به ۵۰ تا پیام خوانده‌نشده‌ی کانال «جان و جهان» افتاد؛ یکی از کانال‌هایی که با خواندنش روحم شیرین می‌شود و سرحال می‌آیم. یک قصه‌ی ادامه‌دار جدید گذاشته بودند، کنجکاوی سِیر داستان و همچنین جذابیت روایت‌ها تا پایان ۵۰ تا پیام، مرا با خودشان بردند. وقتی نرگس را خواباندم و از سر گوشی بلند شدم، سرحال بودم. فکرم باز شده بود. مادری برایم موضوعی جدی و حیاتی شده بود. چقدر دلم برای این حال تنگ شده بود! چند روز پیش داشتم فکر می‌کردم که بعضی خاطرات کابوس‌اند، آیا باید هضمشان کرد یا فراموششان؟ اما الان به ذهنم رسید چقدر جالب که سختی‌های فرزندداری کابوس نمی‌شوند. تمام این استیصال‌های مستمر با دیدن یک لبخند و یک شیرین‌کاری‌شان به فراموشی سپرده می‌شوند. این مدت فکرم درگیر فعالیت‌هایم در کنار کمبود وقت‌ها حتی برای نیازهای اولیه‌ی خودم و بچه‌ها بود. شرایط را سبک سنگین کردم و با یک حس جدید به مادری تصمیم گرفتم تا رسیدن به یک ثبات نسبی دغدغه‌ی اصلی‌ام را بگذارم حال خوب خودم و بچه‌ها ... ممنونم از این حس زیبا که کانالتون به من داد. خیلی وقت بود دلم برای حال خوب مادری تنگ شده بود. شما هم فعالانه‌تر با جان و جهان باشید! این‌قدر خوشمان می‌آید وقتی کسی درباره مطالب جان و جهان با ما حرف می‌زند!🍀 شناسه کاربری ادمین‌ها برای ارتباط بیشتر: @zahra_msh @m_rngz در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan