✍
بخش دوم؛
بعد هم درحالیکه قدم برمیدارد به سمت سفره،
با صدایی آرام و شاکی، توجیهنامهای در باب کلمهی «انگار» میگوید.
فلسفهاش این است که شما متوجه نیستید.
وقتی قبل از کلمهای انگار بیاورید، هرکلمهی زشتی بعد از آن آورده شود، انگار نیاورده شده.
یعنی یکجور هم گفته هم نگفته!
تمام این سناریو در دقایقی کوتاه اتفاق میافتد.
پسرک خودش قهر میکند، حرف میزند، زیرش میزند، توجیه میکند و باز مینشیند سر سفره.
من و خواهرش به یکدیگر نگاه میکنیم.
چشمکی به دور از نگاه غضبناک برادر طلبکار میاندازم.
لبهایم را گاز میگیرم که خندهات را لای نان و خامهات با یک قُلپ چای توی دستت بخور.
پسرک لقمه ی عسلش را کمی جمع وجورتر از قبلیها میگیرد.
نگاه میدوزد به صفحهی تلویزیون، لقمهاش را میخورد.
تبلیغ باغ کیانوش را که میبیند سرخوش میخندد.
نگاهم میکند؛
«مامان، مامان باغ کیانوش رو ببین، چهجور موز رو با پوست میخورن.»
و در ادامهی سخنش غشغش میخندد.
#رضوان_رحیمی
در
جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan