بخش دوم؛ من از دسته‌‌ی مامان‌هایی نبودم که حتی درصد کمی از فعالی‌تهای قبل از مادری را ادامه دهم؛ چون پسرم به‌شدت وابسته بود به من... من دیگر آن محدثه‌ی هنر مند قبل هم نبودم که بتوانم روی بوم و سفال نقاشی بکشم، جعبه‌سازی کنم و آن چیزهایی که در کلاس خیاطی آموخته بودم برای خودم بدوزم. از وقتی که ناجیِ سابقا دوست‌نداشتنی به سراغم آمد و کنارم نشست، حال و روزم بهتر شد. دستانم را گرفت و در بین دستان گرم و پرمهرش قرار داد و دوباره به من نشان داد می‌توانم هنرمند باشم، از وقتم استفاده کنم و حالِ دلم خوب باشد. این روزها دوباره به سراغم آمده و هم‌نشین کلافگی‌ها و بی‌حوصلگی‌هایم شده، عصرها دست در دست هم گره می‌زنیم و باهم چای می‌خوریم... ناجی دوست‌داشتنی من؛ بافتنی! بخاطر وجود گرمت دوستت دارم❤️ در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan