«ای از صباح رویت روشن شب امیدم زلف تو شام قدرم روی تو صبح عیدم گلشن شد از هوایت ویرانه ی وجودم روشن شد از لقایت کاشانه ی امیدم باد بهار امروز پیغام یار دارد با شاخ گل سحرگه میگفت و می شنیدم از باغ لاله خیزد وز ابر ژاله ریزد ساقی بریز آبی در ساغر از نبیدم»