«ویلچر خوشبخت» همیشه در خدمتش بودم. هر ساعت هر زمان که بهم نیاز داشت حاضر بودم. براش ناز نمیکردم. شکایت از خستگی نمی کردم. از وقتی پاهایش توان برید پایش شدم. فکر کنم اونم از من خیلی راضی بود و برای خوشبختی من دعا میکرد. بعد از این که برای همیشه از پیش ما رفت. و جان به جان آفرین تسلیم کرد. منو آوردن اینجا تحویل دادن. قبلا که میومدم اینجا، خیلی حالم خوب می‌شد. وقتی می خواستم برگردم خونه همش عقب سرمو نگاه می کردم . دوست نداشتم از اینجا برم. حالا تو دست خادمین حرم امام رضا (ع) هستم. در خدمت زائرین امام. برای مسن ها یا افرادی که خسته و ناتوانن، پاهاشون می شم. می برم نزدیک حرم که به آقا سلام بدن. و به مرادشون ،که زیارت آقا هست برسن. خدا رو شکر که من هم به مرادم رسیدم. ⁦✍️⁩خانم زینب پناهی 🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱