📚قسمتی از کتاب عروسی‌مان توی دوتا خانه بود؛ مردها و زن‌ها جداگانه. آقا جواد خیلی از دوستانش را هم دعوت کرده بود. حتی همکارهایش هم از نطنز مرخصی گرفته بودند و آمده بودند. توی هر دو خانه هم مولودی داشتیم. نگذاشتیم کسی موسیقی بگذارد. بعضی از اطرافیان موقع خداحافظی نق زدند که ختم صلوات بود به جای عروسی؛ ولی مهم نبود. مهم برایمان قلب مان بود که شاید آن شب از ما راضی باشد. . قرارمان این بود که شب، بعد از مراسم عروسی، با ماشین ساده‌ای برویم تا خانه خودمان، گفتیم ماشین را گل نزنیم اما دخترهای فامیل قبول نکردند. آقا جواد گفت پس شیشه‌ی جلوی عروس را کامل گل بزنید. این طوری هم ماشین را گل زده بودند، هم جلوی دید گرفته می‌شد. . به فامیل هم تاکید کرده بود دنبال ماشین عروس نیایند. می‌گفت می‌آیند بوق می‌زنند و مزاحم استراحت مردم می‌شوند. (راوی: همسر شهید) 🏴 | @javad_mohammady