eitaa logo
شهید مدافع حرم جواد محمدی
1.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
تنها ڪانال رسمی شهید مدافع حرم جواد محمدی : @javad_mohammady میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم تا با یادش، روحمان جَلا گیرد 🌹 #شهید_جواد_محمدے🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
که به دنیا آمد، پروانه وار به دورش مےچرخید و مےگفت: "خدا درهای را به رویم باز کرده، یک بهم داده که بهتر از تا پسر است." ، همه چیز جواد بود بعضی وقت ها به این فکر می کنم که چطور از فاطمه دل کَند و به سوریه رفت... . . برشی از کتاب @javad_mohammady
فرقی نمی‌کند کجا بزرگ شده ای! فرقی نمی‌کند تاکنون با چه آدابی زیسته ای! فرقی نمی‌کند تاکنون دل به دلشان داده ای یا نه؟! فرقی نمی‌کند تاکنون گوشِ دل به حرف هایشان سپرده ای یا نه! یـا حـــتـــی؛ فرقی نمی‌کند که تاکنون در برابرشان مؤدب بوده ای یا جوابِ ایثارشان را با تمسخر داده ای!!! آن‌ها مثل من و تو نیستند، که با داشته های خودشان قضاوتمان کنند و یا دوستمان بدارند... آنــهــا از جــنـس لــبــخـند هـای خـــدا هستند... پاک و ساده و مهربان... فقط کافی است یک بار هم که شده، دلت را به دلشان بسپاری... ♥ دوســـت شــهــیـــدت را که پـــیــــدا کــنی؛ او همیشه حاضر است... در کنار لبخند هایت، و هم نفس با هـق هـقِ بغض هایت... ضـرر نمیکــنــی! @javad_mohammady 🌷
شهید مدافع حرم جواد محمدی
#دخترهابابایی‌اند♥️ فاطمه دو یا سه سالش بود که برایش پارچه سفید گلدار خرید... 📸تصویر باز شود ☝️ 📚ق
♥️ هنوز روزها گوشم به در خانه است،منتظرم ببینم کی صدای چرخش کلید را توی قفل در خانه میشنوم و صدای جواد را از پشت در خانه که همان جا از توی کوچه صدا میزند:کجایی ننه؟! و من دلم زودتر از قدم هایم پر بزند تا جلوی در اتاق.... 📸تصویر باز شود ☝️ راوی:مادرشهید 📚قسمتی از کتاب 🆔 @javad_mohammady 🕊
شهید مدافع حرم جواد محمدی
#دخترها_بابایی_اند ♥️ هنوز روزها گوشم به در خانه است،منتظرم ببینم کی صدای چرخش کلید را توی قفل در
♥️ تولد آقا جواد مرداد بود و تولد قمری اش هم مصادف بود با تولد امام رضا علیه السلام خودش بیشتر همانی را دوست داشت که با تولد امام رضا همراه بود اما من همیشه هر دوتایش را برایش تولد میگرفتم سال اول اما وانمود کردم حواسم به تولدش نیست تا شب هم بهش زنگ نزدم عصر زنگ زد که شب می آید خانه مان به روی خودم نیاوردم شب با کیک و گل و هدیه که رفتم توی اتاق خیلی جا خورد خیلی هم ذوق کرد گفت واقعاً داشتم از تولد ناامید میشدم هدیه اش انگشتره عقیق بود قول داد دیگر این انگشتر را دستش کند... 📚قسمتی ازکتاب 🆔 @javad_mohammady ♥️
♥️ بعضی ها میپرسن چطور میتوانی اینقدر آرام باشی! میگویم خب برای اینکه میبینمش... 📸تصویر باز شود☝️ 📚قسمتی از کتاب 🆔 @javad_mohammady 🕊
♥️ وقتی خواست برود سپاه قدس،ازش پرسیدم: بابا برای چه همین جا نمی مانی؟ چرا داری میروی سوریه؟ گفت: ... 📸تصویر باز شود☝️ 📚قسمتی از کتاب 🆔 @javad_mohammady 🕊
❤️🕊 انگار ڪہ یڪ ڪوه سفر ڪرده از این دشت آنقدر ڪہ خالے شده بعد از تو جهانم ... ... 💔 🌺| @javad_mohammady
♥️ غیر از حاج آقا مجتبی،ارادتش به رهبر انقلاب هم مثال زدنی بود. دوتا از سخنرانی های سالانه آقا برایش مهم بود... 📸تصویر باز شود ☝️ 📚قسمتی از کتاب ♥️ @javad_mohammady ♥️
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ باور کنیم که شعار نیست! شهدا، براے رسیدن بہ هدف مقدس خود، از جان و مال و خانواده خود گذشتند... یار واقعے امام از همہ چیزش، در راه هدفش مےگذرد ... . آری، شایستہ بودن اسبابے دارد ... فی سبیلک بحق بی‌بی زینب(س)...💔 🕊. . . کانال رسمی شهید جواد محمدی @javad_mohammady پیج رسمی شهید جوادمحمدی 👇 https://instagram.com/Javad_mohammady_110
📚قسمتی از کتاب عروسی‌مان توی دوتا خانه بود؛ مردها و زن‌ها جداگانه. آقا جواد خیلی از دوستانش را هم دعوت کرده بود. حتی همکارهایش هم از نطنز مرخصی گرفته بودند و آمده بودند. توی هر دو خانه هم مولودی داشتیم. نگذاشتیم کسی موسیقی بگذارد. بعضی از اطرافیان موقع خداحافظی نق زدند که ختم صلوات بود به جای عروسی؛ ولی مهم نبود. مهم برایمان قلب مان بود که شاید آن شب از ما راضی باشد. . قرارمان این بود که شب، بعد از مراسم عروسی، با ماشین ساده‌ای برویم تا خانه خودمان، گفتیم ماشین را گل نزنیم اما دخترهای فامیل قبول نکردند. آقا جواد گفت پس شیشه‌ی جلوی عروس را کامل گل بزنید. این طوری هم ماشین را گل زده بودند، هم جلوی دید گرفته می‌شد. . به فامیل هم تاکید کرده بود دنبال ماشین عروس نیایند. می‌گفت می‌آیند بوق می‌زنند و مزاحم استراحت مردم می‌شوند. (راوی: همسر شهید) 🏴 | @javad_mohammady
شهید مدافع حرم جواد محمدی
#استوری ♥️ با اذن رهبرم از جانم بگذرم در راه این حرم در راه یار... ♥ | @javad_mohammady
از راهنمایی پایش به باز شد. برای رفقا و جوان‌های محل هم کم نمی‌گذاشت. چون توی بسیج بود و می‌رفت گشت، بعضی از جوان‌های محل ازش حساب می‌بردند، اما با آن‌ها رفیق میشد و اگر می‌توانست کمکشان می‌کرد. اطمینان آن‌ها را جلب می‌کرد و بعد جایی هم دستشان را می‌گرفت. خیلی‌ها بعد از شهادتش آمدند گفتند. من همیشه برای این ارتباطاتش نگران بودم. میگفتم با اینجور آدم ها میپلکی برایت پاپوش درست نکنند؟ می‌گفت :نه! حواسم هست. 💭راوی:مادر معزز شهید 📗کتاب ♥ | @javad_mohammady
♥️ تولد آقا جواد مرداد بود و تولد قمری اش هم مصادف بود با تولد امام رضا علیه السلام خودش بیشتر همانی را دوست داشت که با تولد امام رضا همراه بود اما من همیشه هر دوتایش را برایش تولد میگرفتم سال اول اما وانمود کردم حواسم به تولدش نیست تا شب هم بهش زنگ نزدم عصر زنگ زد که شب می آید خانه مان به روی خودم نیاوردم شب با کیک و گل و هدیه که رفتم توی اتاق خیلی جا خورد خیلی هم ذوق کرد گفت واقعاً داشتم از تولد ناامید میشدم هدیه اش انگشتره عقیق بود قول داد دیگر این انگشتر را دستش کند... 📚قسمتی ازکتاب 🌷 @javad_mohammady