من الّذی اَیتمنی روی لبهام یه دنیا درد و دل دارم برا بابام شبای تنهایی تنها خیره میشم به ستاره لباس پارم فدای این لبای پاره پاره دل خوش بابا نباشه یه دل غمگین که دارم سفره ی رنگین نباشه صورت رنگین که دارم ... من الّذی اَیتمنی ، بابا جونم بابا جونم ... بابا فقط به تو میگم چون عزیزی خواهرمو یکی میخواست به کنیزی نگامون کردن تو این شهر همه به چشم حقارت مُرده بودیم بهتر از این بود که باشیم تو اسارت دیگه زهرای سه سالت همه ی موهاش سفیده دست به دیوارا میگیره راه میره اما خمیده ... من الّذی اَیتمنی ، بابا جونم بابا جونم ... مَنِ الّذی خَضَبَکَ بِدِمائِک میخوام که آسمونی شَم روی پرهای ملائک دختر تو هر شب از درد رو خاکا صورت میذاره بابا این زجر نیست مغیره ست دستای سنگینی داره بابا دادن مارو جا به کنج تاریک خرابه خیلی بیداری کشیده دخترت میخواد بخوابه ... من الّذی اَیتمنی ، بابا جونم بابا جونم ... 🆔 @javadieh 🌐 www.javadieh.blog.ir