با باد صبا به طرف گلزار گفتم سحری به شوق دیدار کا ی هم نفس ترانه صبح ای یار شفیق مست و هوشیار آرامش عندلیب خسته شادی و نشاط بخش ازهار صاحب خبران آشنایی برگو چه خبر ز روی دلدار ؟ ما را که فراق یار سخت است چون سر شود این فراق با یار ؟ گفتا دو قدم به صبح مانده با شوق قدم به جاده بردار آدینه رسی به جاده ی نور بینی کف جاده ، گل تو بسیار از دور سپاه عشق و رافت با پرچم حق شود پدیدار با سیصد و سیزده سواره سردار سپه بود جلودار جاری بشود گلاب قمصر چون پا بنهد به گل سپهدار آنسان که فضا شود معطر و آنگونه که جاده پر ز انوار اینگونه ز ره نگار آید با آمدنش بهار آید @javadkarimzadeh