#حضرت_قاسم_ع_مدح_شهادت
آمد از خیمه برون صف شکن کرب و بلا
سیزده ساله یلی و حسن کرب وبلا
اذن بگرفته ز مولا و شده در تب و تاب
بند نعلین نبسته ست ز بس کرده شتاب
قاسمست و به رگش خون حسن میجوشد
زره اندازه اش ار نیست قبا میپوشد
بر سرش بسته حسین ابن علی عمامه
بی کُله خود و زره می کند او هنگامه
شیر کرار حسن وارث شیر جمل است
در شجاعت چو حسن آمده مرد عمل است
سوی میدان شهادت شده با اذن عمو
گشته سرمست ز پیمانه و از باده ی هو
پهلوانیست دلیر و یل بی واهمه است
بر لبش نغمه ی يا حیدر و یا فاطمه است
در رجز خوانی خود گفت به آوای جلی
قاسم هستم و فدایی حسین ابن علی
مجتبی را همه در جنگ جمل یاد آرید
چون ز تیغ پسرش ناله و فریاد آرید
تیغ در دست به ناگاه بلا نازل کرد
"اَزرق و چار پسر را به درک واصل کرد"
کوفیان دست به نامردیِ در جنگ زدند
بر تنش خصم ز هر چار جهت سنگ زدند
تیرها بود که بر پیکر و بازویش خورد
نیزه ای آمد و اینبار به پهلویش خورد
ناگهان گرد و غباری شد و طوفان دیدند
همه از خشم حسین ابن علی ترسیدند
دید قاسم چه غباری شد و گوئی مِه شد
قاتلش نیز به زیر سم اسبان له شد
استخوانهاش شکستند و پر از زخم تنش
مانده در زیر سُم و نعل ستوران بدنش
سر خود را چو به دامان عمو یش حس کرد
خواست حرفی بزند سینه ی او خِس خس کرد
چه نگاهی به عمو حضرت قاسم میکرد
خنده بر روی لبش بود و تبسم میکرد
گوئیا از لب او شعر و غزل میریزد
مرگ در کام خوشش همچو عسل میریزد
گفت مولا ، که غمت گشته چو آتش به دلم
چه کنم جانِ برادر که ز رویت خجلم
میبَرَد سوی حرم سرو بلند چمنش
میبَرد پیکر خونین عزیز حسنش
قد کشیده ست به زیر سم اسبان ای وای
و در آغوش عمويش بدهد جان ای وای
نجمه گفتا پسرم خوش قدو بالا شده است
ای ابالفضل ببین هم قد سقا شده است
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh