#پانزده_شوال_شهادت_حضرت_حمزه_ع
#حضرت_حمزه_ع_مدح_شهادت
شیر پیغمبر خدا حمزه
حامی دین مصطفی حمزه
مرد یکتا پرست قوم عرب
بوده مسلم از ابتدا حمزه
بت پرستی مرام بو جهل است
لات و عزی کجا ، کجا حمزه
با کمان سر شکست از بوجهل
در تلافی آن خطا، حمزه
در میان دلاوران عرب
پهلوان علی نما ، حمزه
شیر بَطحا و شیرگیر حجاز
یل و سردار با وفا ، حمزه
همچو حیدر به یاری اسلام
کفر را داده بر فنا حمزه
آنکه در بَدر و در اُحُد جنگید
دوش تا دوش مرتضی ، حمزه
کاشف الکرب مصطفی در حَرب
چون علی بوده بارها ، حمزه
در نمازش به مصطفی و به جنگ
بر علی کرده اقتدا حمزه
یا علی گو به دشمنان تازد
بحرِ خون کرده دشت را حمزه
کرده با ذکر یا علی حیدر
قبضه قلب سپاه را حمزه
مویی از مصطفی نگردد کم
تا کنارش علیست با حمزه
روی سینه پَر و به کف شمشیر
وه که طوفان کُند به پا حمزه
همچو حیدر که ضربدر میزد
میزند سر دوتا دوتا حمزه
احمد و بانگ مرحبا حیدر
احمد و بانگ مرحبا حمزه
جبرئیل است و ذوالفقار دو دَم
دو علی دیده یا دو تا حمزه
برلبش ذکر لافتی، لا سیف
در دلش شوقِ ایلیا ، حمزه
مانده حیران میان ارض و سما
تُهفه ی مرتضاست یا حمزه
لافتی را به شان حیدر خواند
تا که آنجا کند صفا حمزه
آنقدر ذوق کرده جبرائیل
دیده چون رفته تا خدا حمزه
حمزه را دیده در ولای علی
ذوب گردیده در ولا ، حمزه
با نود زخم علی فدای نبی ست
بهر اسلام جان فدا حمزه
میرود فاتح اُحُد گردد
همره شاه لافتی حمزه
و فقط چندضربت شمشیر
که کند ختمِ ماجرا حمزه
آه از آندم که وحشی از کین داد
نیزه بر سینه ی تو جا ،حمزه
آه از آندم که سینه ی تو درید
وحشیِ هندِ بی حیا، حمزه
آه از آندم که مصطفی انداخت
بر روی پیکرت عبا حمزه
تا نبیند صفیه خواهر تو
پیکر مُثله ی تو را حمزه
گرچه شد مُثله پیکرت اما
سر به تن داشتی اَلا حمزه
این همه گفتم از اُحُد اما
چه بگویم ز کربلا حمزه
چه بگویم ز نعش پاک حسين
وز غم شافع جزا حمزه
چه بگویم ز خواهری دلخون
چه بگویم از این عزا حمزه
سوی مقتل ز تَل سراسیمه
میدوید او برهنه پا ، حمزه
میدوید او میان نا مَحرم
ضربه ها خورد بی هوا، حمزه
قتلگه بود و پیکری صد چاک
پیکری بود سر جدا، حمزه
با لب تشنه سر بریدش شمر
از گلو نه، که از قفا ، حمزه
پیکری را که اِرباً اربا بود
خواهری دید بی ردا، حمزه
چه بگویم ز نعل تازه ، به رفت
هم نکردند اکتفا ، حمزه
بر تنش تاختند ده مرکب
رفت و برگشت از جفا ، حمزه
آنچنانی که استخوانهایش
خُرد شد زیر دست و پا ، حمزه
پیکری را که تا سه روز و دو شب
به دل دشت شد رها ، حمزه
سر به نی داشت با لب عطشان
تنِ عُریان به نینوا، حمزه
کفنت شد عبای پیغمبر
سهم او گشت بوریا ، حمزه
به اسیری نرفت خواهر تو
همره قوم اشقیا، حمزه
تازیانه نخورد و شُکر ندید
خیزران ، طشتِ از طلا ، حمزه
مصطفی را چه میشد اَر میدید
زینب و اینهمه بلا، حمزه
#جواد_کریم_زاده