بیا بشنو ز حیرت داستانی
ز مردی و مرام پهلوانی
حدیث راد مرد ارجمندی
ز سرو خوش قد و بالا بلندی
جوانی اسوه ی ایمان و پاکی
فروتن، با حیا مشدی و خاکی
به مردی اقتدا کرده به مولا
نشسته پای درس پوریاها
اساس کارهایش نیک بختی
نهاده پا به جای پای تختی
به رنج مردمان گردیده حساس
ادب آموز دانشگاه عباس
فدا کاری همه بود و نبودش
وفا آمیزه ای در تار و پودش
ز بعدش مادر گيتی نزادی
جوانمردی چو ابراهیم هادی
ز احوالات او گفتند چندی
که در هر حال ما را هست پندی
به کشتی داشت او حال و هوایی
رسید او چون به دیدار نهایی
حریفش گفت در گوشش به سکو
نظاره گر نشسته مادر او
مکن از معرفت اجرا ی فن را
بیا مشکن دل این پیر زن را
مرا این برد را بس احتیاج است
بهای برد خرج ازدواج است
بیا و در ره حق گام بردار
در این میدان مرا ناکام مگذار
دلیری کن در این رزم نفسگیر
رها کن آهو از چنگال این شیر
به ناگه در دلش شوری برانگیخت
مرام و معرفت را درهم آمیخت
به یاد آورد آیین علی را
مرام پوریاهای ولی را
در آن آوردگه بر نفس خود تاخت
به خاک افتاد و آن آورد را باخت
مکدر گشت خاطر از مربی
بگفتا هذه من فضل ربی
بلی او پیرو راه حسین است
اسیر نهضت پیر خمین است
و او اسطوره ای شد همچو آرش
گذشت از آتش او همچون سیاوش
بپیمود او ره خیر و سعادت
سعادت شد بر او راه شهادت
نمود آن پاکباز پاکدامن
سرو جان را فدای دین و میهن
نشد سرو بلند قامتش خم
نشد از خاک ایران یک وجب کم
من از خون شهیدان سرفرازم
به ابراهیم هادیها بنازم
#جواد_کریم_زاده