آه از آن لحظه که شد بی کَس و یاور زینب شد سراسیمه سوی نعش برادر زینب آمد از تل سوی مقتل به سر و سینه زنان چه کند خاک عزا ریخته بر سر زینب تا رسید او به لب قتلگه شاه شهید دید بیرون شد از آن شمر ستمگر زینب شد سرازیر به گودال به صد ناله آه تا بجوید بدن پاک صنوبر زینب تیر ها دید بسی ،تیغ بسی بشکسته هم که بشکسته بسی نیزه و خنجر زینب هر چه می گشت نمی جُست تن پاک حسین تا بجوید تن او گشت مکرر زینب ناگهان صوت اُخَیَّ اِلیَّ آمد که بیا بر سر این پیکر بی سر،زینب گفت آیا تو حسینی که به هنگام وداع تو که بر سینه گرفتی سر خواهر زینب؟ تن پاک تو که صد چاک نَبُد در بر من که گرفته است کنون بی سر،در بر زینب تشنه بودی و شده تشنه ی بوسیدن آن لب عطشان حسین بر لب کوثر زینب گر میسر نشود بوسه زند بر سر تو جای آن سر بزند بوسه به حنجر زینب زینب و قتلگه و پیکر بی سر، ای وای آه از آن لحظه که شد بی کَس و یاور زینب @javadkarimzadeh