# خنجر تیز چاره کن تا بکشم به حَنجرم شعله بزن بزن که من هیزم خشک آذرم دار به پا نما که تا سر بنهم به دار تو خیز و به نیزه ها بزن راس منیر انورم به کشتنم شتاب کن، بیا و منع آب کن فلک بزن تو آتش و دود به خیمه و حرم به فرق ساقی حرم بزن عمود آهنین شکاف فرق اکبرم بریده حلق اصغرم شقی ترین خلق را گزین برای قتل من سپاه سی هزار را به جنگ نابرابرم بساط عیش جور کن جایگهش تنور کن خواه به دیر راهب و خواه به طشت نه سرم پیکر بی سر مرا به حال خود رها نما به غارتش شتاب کن بِبَر ز تاج و افسرم بِبَر ز خُود و چکمه و تیغ و عبا و شال من بِبَر ز کهنه پیرهن ز هر چه هست در برم به ساربان بگو بِبُر دست و بِبَر عقیق را مرام ماست تا ابد جود و سخاوت و کرم به مرکبت بتاز بر سینه و هر چه استخوان به نعل نو بتاز من ز نعل کهنه دلخورم که نعل نو جلا دهد سینه خرد و خسته را خستگی ام بدر شود چو زیر نعل پا خورم برای رفع تشنگی لخته ی خون اثر کند رفع عطش کجا کند آب ، ز حلق و حنجرم این لب خشک و خیزران بیا ز کین بزن بر آن کز ترک اش شود روان چشمهٔ حوض کوثرم شکسته های خنجر و تیغ و عصا و نیزه را به جای گل بریز بر جسم به خون شناورم بِبُر رگان خشک را به طرز نامرتبی و خواهر مرا نشان ز لطف خود برابرم جمیل کن تو قتلگه ز بهر مارایتُ اَش به بوسه گاه حلق من عذاب کن تو خواهرم ز خرده های خنجر درون حلق تشنه ام بِبُر رگان نازک دست سه ساله دخترم ولی به قتلگاه من بساط روضه جور کن که آمده خمیده قد به قتلگاه مادرم بین همه شور و مستی ام، ز بهر حق پرستی ام گذشته ام ز هستی ام ، بهر رضای داورم @JavadKarimzadeh