هدایت شده از 
امشب که برای مراسم رونمایی از کتاب رفیق، نوشته ی زنده یاد سعید تشکری به سالن هلال احمر رفته بودم، یاد و خاطره ی ده شب در دهه ی شصت در ذهنم مرور شد که داستانی به نام اقرا را نوشته بودم که به همت و با کارگردانی دوست و همکار عزیزم در نهضت سواد آموزی خراسان زنده یاد محسن دور اندیش با همین عنوان به صورت نمایش در آمده و در همین سالن به روی صحنه رفت. هرشب این نمایش با دکلمه ای که خودم اجرا می کردم ، آغاز می شد. یاد باد آن روزگاران یاد باد!