┄━━━•●❥-﷽-❥●•━━━┄ ″پویش خاطره نویسی و دلنوشته″ ✍ به قلم هنرمند نوجوان، هانیه لری جواران ۱۳ ساله از کرمان بسمه تعالی موضوع: شیر زنی که اسم همسرش را به لیست عاشقان اضافه کرد. آن روز در آن هوای گرم ،خیمه ای در بیابان از طرف امام دلیرمان امام حسین (ع) پیغام رسید که شما به دیدار امام دلیرتان دعوت شده اید. همسرش اصرار می کرد که این دعوت را بپذیرد اما او پای حرف و قولی که داده بود ایستادگی می کرد ‌. همسرش بلاخره او را راضی کرد که دعوت امام حسین (ع)را بپذیرد و به دیدار ایشان بروند . او از خیمه بیرون زد و سوار بر اسب شد تاخت و تاخت. آن شب با اشتیاق بسیار فروانی به خانه آمد و گفت :(که قرار است به میدان برود ). همسرش گفت :(نه به آن موقع راضی به رفتن نمی شدی و نه به الان که اینقدر اشتیاق داری برای رفتن به میدان). گفت من سالهاست که اشتباه می کردم و افسوس که دیر فهمیدم.😭😭 گفت طلاقت می دهم تا تو را به اسارت نبرند و هر چه دارم مال تو است هر چی می خواهی بکن . همسرش گفت من طلاق نمی گیرم . گفت به خدا این طلاق ،طلاقی عاشقانه است .❤️❤️ همان جا بود که زنش عهد کرد تا خبر مرگ یزید را نشنید از آن خیمه در آن بیابان به جایی نرود . ظهر عاشورا فرا رسید ، با اشتیاق بسیار زیادی به میدان رفت . داشت رجز می خواند ،شمر خشمگین شد و فریاد زد :((ساکت شو )).😡😡 شمر گفت: همین ساعت خداوند تو و مولایت را د خواهد کشت . گفت : آیا مرا از مرگ می ترسانی؟؟ به خدا سوگند مرگ با امام حسین (ع) برای من محبوب تر از همیشه زیستن با شماهاست.❤️❤️ صدای اذان بلند شد ((الله اکبر،الله اکبر )).😭😭 گفت مولایم اجازه می خواهد تا جنگ را کمی عقب بیاندازیم تا نماز بخواند . چه نماز قشنگی، اقتداء به امام حسین (ع) با هوایی گرم در آن بیابان .💔💔 موقع نماز او جناح راست امام ایستاده بود . شمر حمله کرد. تیری به بازو ی راستش خورد اما هنوز هم از امام مواظبت می کرد. باز هم به میدان رفت رجز خواند و سرانجام به شهادت رسید.😭😭 بعد ها همسرش گفت که (زهیر) واقعه عاشورا را در بین دو انگشتان امام حسین(ع)دیده است .❤️ ┄━━•●❥-❀-❥●•━━┄ ⚫️ محفل نوجوانه‌های حسینی: ✔️ ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ 👇: (گروه ۱ و ۲ تکمیل) https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy