🔆 سید منیرالدین حسینی الهاشمی: حضرت امام خمینی در جریان «حملۀ خونین عوامل رژیم شاه به مدرسۀ فیضیه»، به من فرمودند که: این ما بودیم که پیروز شدیم و این واقعه، به نفع اسلام تمام شد! ◀️ استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی: «خبردار شدیم که امام دقایقی است از سخنرانی شدیداللحن علیه دستگاه حاکمه فارغ شده‌اند. به آقای شیخ حسن صانعی گفتم: می‌خواهم با آقا ملاقات کنم. آقای صانعی گفت: امام تازه از سخنرانی فارغ شده‌اند و خسته‌اند. گفتم: بفرمایید سید منیرالدین این‌جاست و می‌خواهد شما را ببیند. آقای صانعی نزد امام رفت و بازگشت و گفت: بفرمایید. بنده وارد اندرونی منزل شدم و خدمت امام رسیدم. پدرِ عیال، که خدا رحمتش کند، همراه من بود و در حضور امام به دو مطلب اشاره کرد. نخست این که گفت: بنده با لرها از زمان مرحوم آقاسید نورالدین رابطه دارم. هرگاه که احساس خطر کرده، نیاز به اسلحه پیدا می‌کردیم، از این طریق عمل می‌کرد. در حال حاضر هم، این گروه به‌شدت به شما ارادت دارند. اگر اجازه بدهید بنده می‌توانم با عشایر و تفنگچی‌های آنان تماس بگیرم تا علیه دستگاه حاکمه حرکت‌های حرکت ایذایی انجام دهند! حضرت امام اجازۀ این کار را ندادند. بعد از آن، پدرخانمِ ما به حضرت امام گفت: فلانی (منظورش من بودم و به من اشاره کرد)، دیشب تا صبح خواب نداشت و مدام گریه می‌کرد. بنده در آن مقطع حدوداً شانزده-هفده سال سن داشتم. امام به من نگاه کردند و با قاطعیت گفتند: برای چه ناراحتی؟! سکوت کردم. امام سؤالشان را تکرار کردند و این تکرار به بار سوم هم کشید. گفتم: این‌ها به مدرسه فیضیه ریخته‌اند و همه‌چیز را به‌هم زده‌اند! در مقابلِ حضرت امام، میز تحریر کوچکی بود که کنار آن، میز کوچک دیگری قرار داشت. روی میز چند کتاب قرار گرفته بود، از جمله قرآنی که بالاتر از همه بود. امام با انگشت به قرآن اشاره کردند و گفتند: آیا معتقدی که این کتاب را خدا نازل کرده‌ است؟ گفتم: بله! گفتند: هیچ تردیدی نداری؟ گفتم: خیر! گفتند: "ما به این کتاب عمل کردیم؛ چه پیروز شویم و چه شکست بخوریم، در هر حال پیروزیم و معنای اِحدَی‌الحُسنَیَین همین است!" قسمت آخر را امام با لحن بسیار عجیبی به زبان آورده‌اند، لحنی بسیار نافذ که در عمق روح من اثر کرد. بعد افزودند: ما دیروز پیروز شدیم! اگر می‌خواستیم دیروز صدهزار مُبلّغ به سراسر کشور بفرستیم تا ماهیت شاه را برای مردم روشن کنند، و برای این منظور، صد میلیون خرج می‌کردیم، نمی‌توانستیم ماهیت شاه را برای مردم روشن کنیم. اما شاه به دست خودش، هویت پلید خود را در یک محدودۀ وسیع به نمایش گذاشت و این امر به نفع اسلام تمام شد. من وقتی وارد منزل امام شدم، مانند جوجۀ پروبال‌شکسته‌ای بودم که در فصل سرما در آب یخ قرارش داده باشند! در بدو امر وقتی به تنهاییِ حضرت امام فکر کردم و به یاد مراجع تقلیدی افتادم که قبل از حضرت امام به بیوت ایشان مراجعه کرده و با در بسته مواجه شده بودیم، تأثّر و تحسّر تمام وجودم را فراگرفته بود. احساس می‌کردم که دستگاه جور در متفرق کردنِ مراجع از گرد حضرت امام به پیروزی دست یافته‌ است؛ ولی وقتی حضرت امام‌ با بیان نافذشان، آن چند کلمه را با من در میان گذاشتند، به‌‌طور کلی تغییر روحیه دادم و وقتی از منزل امام خارج شدم، مانند افسری پیروز بودم؛ دست حضرت امام را بوسیدم و خارج شدم». (منبع: خاطرات سید منیرالدین حسینی شیرازی، قم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی) ☑️ @AndisheMonir