لایسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما آیات، بشارت او را داده‌اند. او دارد قصه‌ی خودش را از زبان قرآن می‌خواند یا شاید هم قرآن قصه‌ی زندگی او را از زبان خودش برای ما تعریف کرده! او در متن آیات قرار گرفته و حالا این کلمات برایش پرمعنی‌ترین بلکه همه‌چیزاند. آزمایشِ بلا و جزای صبر و انتظار و رضایت. مگر در زندگی‌اش چیزی جز این‌ها هم می‌بینیم؟ او با این کلمات برای خودش خانه‌ای ساخته و در آن قرار گرفته و با آن زندگی می‌کند. این کلمات‌اند که زندگی او را گرم و روشن می‌کنند! قرآنش نیازی به تفسیر و تأویل ندارد و با قرائتش ماهم آیات را می‌بینیم و تصدیقشان می‌کنیم. در وسط خاکستر بلاست. گویی ابراهیم از میانه‌ی آتش بدر آمده که این‌چنین آرام و مطمئن است یا هم اسماعیلی است که تن به ذبح عظیم داده است. همه‌چیزش را بخشیده و از اینکه جایی در کلمات خدا گنجانده شده جان می‌گیرد! طوری قرآن می‌خواند که گویی قرآن دوباره بر او نازل شده است. در حالی‌که ما سقف و پناه و هزار امکانات مهیا می‌کنیم تا کمی از زندگی راضی باشیم و در فرار از بلا قرآن می‌خوانیم و با تک تک کلماتش بیگانه‌ایم و پس از چند دقیقه‌ی پوچ تلاوتش آرزومندیم لااقل از ثواب آن در قیامتی که باورش نداریم بهره‌مند شویم او آشنای تک تک این کلمات است