فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همزبانی خویشی و پیوندی اَست مرد با نامحرمان چون بندی اَست ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان پس زبان محرمی خود دیگر است هم‌دلی از هم‌زبانی بهتر است [ مولوی ] اشک مرد گران‌بهاتر از ... گران‌بها پیش هرکسی به‌نسبت است مثل سنگ گاه سنگ خود گران‌بهاست گاه هم بروی سینه کسی مثل سینه‌ی صدف خرده سنگ بی‌بها یگانه می‌شود [نه مثل سنگ‌های هرزه‌پوی قیمتی سنگ‌های زینتی] بلکه بی‌رقیب می‌شود سرشک و اشک مرد هم بسان سنگ می‌شود اگرچه اشک هم مثل سنگ پربها و قیمت است چون زمردی روی گونه‌ی کسی سبز می‌شود یا عقیق می‌شود سرخ‌رو و آتشین می‌دود راه‌ می‌رود ولی ساری و التهاب اشک انفجار بغض که در میان سخت و سنگ کوره‌ی آتشفان پرحرارت سینه‌ی همچو کوه مرد کوه درد لعل می‌شود چنان اشک جانانه‌تر از جنون یقین بدان پربهاتر است سینه‌ی سخت الماس را یقین بدان همچو چنگ شیر می‌درد اشک مرد می‌برد دل خدای را چه‌جای مردمان اشک مرد هم بسان سنگ گاه بر گونه‌ی کسی پربها و بی‌قیمت و بی‌نهایت است خاصه طرفه قطره اشک غربتی شکایتی که از گونه‌ و چشم پرحیای رازدار رازدان خلف‌زاده و خلیفه زاده‌ای روی دامن و سینه‌ی مادر بانجابتی نشسته است ... اشک مرد می‌کند کوه را ز جای چه جای خسان و ناکسان