به همه‌چیز می‌توان شک کرد شک سراغ همه‌چیز می‌آید سراغ وضویی که نمی‌دانید گرفته‌اید یا نه سراغ اینکه پدرتان یا نزدیک‌ترینتان هنوز می‌خواهدتان یا نه سراغ متنی که نوشته‌اید هرباره می‌خواهید پاکش کنید سراغِ ..... سراغ خودتان چرا که صرف بودن مهم نیست بلکه فکر می‌کنید بودن برای غایتی چیزی است و هیچ‌گاه نمی‌دانید راستش جدا از اینکه چیزها به غایتشان رسیده‌اند یا نه به خود غایت‌ها هم شک می‌کنید از همه بدتر به تکیه‌گاه‌هایی که کمک می‌کنند بایستید به یاعلی و یارسول‌الله به یاالله موقع پا شدن و برداشتن و بر دوش گرفتن و کشیدن به هرچیزی که قرار است وقتی مثل جنازه توی رخت‌خواب افتاده اید از جا بلندتان کند مثل فشنگ از جا بپرید نمی‌پرید خستگی و بی‌جانی دستتان را رو می‌کند ولی نمی‌دانم چرا یافاطمه و یاد فاطمه از دست اوهام ما می‌پرد نمی‌دانم چرا نمی‌شود جلو نامش پا دراز کرد و برای همیشه پادراز افتاد