هدایت شده از Tara♡
پارت۴۹ _ بگذریم. بهار میگفت داری به آینده ناامید میشی ~ من. نه. قبله عالم فقط _ فقط چی ~ من وقتی میبینم سلطانمون داره اذیت میشه و بخاطر من داره این کارهارو میکنه چاره ای جز اینکه کنار بکشم ندارم _ این چه حرفیه جیرانم من خودم دوست دارم این پسرم وارث تاج و تختم باشه ~ خیلی ممنون قبله عالم ولی بازم میگم من راضی به ناراحتی شما نیستم _ نه نترس من ناراحت نیستم و نمیشم ....... لبخندی بهم زدیم و خیره نگاه کردیم ...... داشتم با گلنسا حرف میزدم که دیدم جیران وارد شد ..... ؛ سلام آبجی + سلام ~ سلام دخترا خوبین محمد کجاست ؛ هیچی تو اتاق خسته شد خوابید + چه خبر ~ هیچی فردا مراسم اعدامه + اعدام کی صدر اعظم؟ ~ آره اگه کارهایی که به اون خواجه گفتیم مو به مو انجام بشه فقط میترسم جا بزنه