◾️ اولین و آخرین وداع
شنبه ١۶ فروردین ١٣۵٩ ساعت دوونیم بعدازظهر مدیر کل امنیت نجف به همراه دستیار خود «ابوشیما» به منزل شهید صدر رفت و به او این پیام را ابلاغ کرد: «مسئولین حزب دوست دارند شما را در بغداد ملاقات کنند.»
شهید صدر: اگر به تو دستور بازداشت مرا دادهاند، باشد، هر جا که بخواهی میآیم.
مدیر امنیت: بله، دستور دارم بازداشتتان کنم.
شهید صدر: چند دقیقه منتظرم باش تا غسل کنم، لباسهایم را عوض کنم و با خانوادهام وداع کنم.
مدیر امنیت: نیازی به این کارها نیست. امروز یا فردا برمیگردی.
شهید صدر: برای شما ضرری دارد که با فرزندان و خانوادهام خداحافظی کنم؟
مدیر امنیت: نه، اما نیازی نیست. هر کار می خواهی بکن.
شهید صدر غسل شهادت کرد و دو رکعت نماز گزارد و لباسهایش را عوض کرد. سراغ مادرِ حیران و اندوهگینش رفت. دست مادرش را در آغوش گرفت و با درخواست رضایت و دعا و طلب حلالیت، عاشقانه دستانش را بوسید. بعد یکیک اهل خانه را به آغوش کشید و بوسید. با این رفتارها همه فهمیدند این آخرین وداع آنها با پدر است.
وقتی میخواست با دختر ١۵ سالهاش خداحافظی کند، دخترش تاب نیاورد، رویش را برگرداند و سر به دیوار گذاشت و به شدت گریه کرد. شهید صدر او را بغل کرد و گفت:
«عزیزم! دخترم! هر انسانی میمیرد، مرگ علتهای متعددی دارد، ممکن است انسان به علت بیماری یا ناگهانی در رختخواب، یا به دلایل دیگری بمیرد. اما مرگ در راه خدا بسیار بهتر و شریفتر است. من اگر به دست صدام و دوستانش کشته نشوم، با بیماری یا علت دیگری میمیرم. اصحاب عیسی علیهالسلام با اره تکهتکه و با میخ به صلیبهای چوبی آویخته شدند، اما در راه اطاعت و بندگی استقامت کردند. دخترکم! نگران نباش، همه ما امروز یا فردا، خواهیم مرد. گرامیترین مرگ، شهادت است. دخترکم! من به آنچه برایم اتفاق میافتد راضی هستم. حتی اگر این کشته شدن بیست سال بعد ثمر بدهد، من راضی هستم».
... سپس نوبت به همسرش فاطمه خانم رسید. روبهروی او ایستاد، به او خیره شد... و دلداریش داد:
«خواهر موسی! دیروز نوبت برادر تو بود[١]، و امروز نوبت همنشین و شریک و دوست تو است. امروز نوبت من است. بهشت و فردوس من! به خدا میسپارمت. صبر داشته باش. ما با خدا بیعت کردهایم و این بیعت برگشت ندارد. ما به خدا فروختهایم و خداوند سبحان خریده است. غریب دور از اهل و وطن! بار تو سنگین است و مسئولیت خانواده بر عهده توست. حلالم کن. این سیاهدلان منتظرند و راه فراری نیست. من میروم، دیدار به قیامت... سه روز منتظر باش، اگر برنگشتم با مادر و فرزندانم به منزل برادرم سید اسماعیل در کاظمین بروید».
شهید صدر در همه بازداشتها، تنها همین یک بار با خانواده وداع کرد؛ برای اولین و آخرین بار.
[١] امام موسی صدر، برادر همسر شهید صدر چندی قبل از شهادت شهید صدر توسط رژیم لیبی ربوده شده بود.
🔸 ر.ک: السيرة والمسيرة في حقائق ووثائق ج۴، ص ۲۷۰.
#١٩فروردین_سالگردشهادت_شهیدصدر
#شهیدسیدمحمدباقرصدر
#مغزمتفکراسلامی
#نابغه_ای_که_نمیشناسیم
🔻کانال رسمی پژوهشگاه فقه نظام
🆔
@jiiss_ir