یک هفته از رفتنش گذشت...
درست سیزده سال بعد از مامانبزرگ، در همان روز، بابا علی هم رفت...
و انگار بخشی از من با او دفن شد.
شاید خیلیها نمیفهمیدند، ولی من و او خیلی شباهت داشتیم.
و من پای خاطرات او، خودم را تا اعماق دورانها پیش میبردم.
حالا آن من، دیگر محرمی چون او ندارد. او آن من را با خود برده است.
او و آنها،
#هویت_تاریخی ما بودند. ما داریم خودمان را از دست میدهیم،
ذرهذره در دل روزگار
بدون آنکه چیزی جای آن را بگیرد.