👆👆👆
🔹 آنگاه به يكي از منشيان خود فرمود، فرمان امتياز سماور سازي را به نام اين استاد ثبت كنيد كه تا پانزده سال در تمام مملكت ايران مخصوص اوست و احدي بدون اجازه و رضايت او حق ساختن ندارد، و نبايد يك دستگاه را از سه تومان و نيم بيشتر بفروشد. و نيز فرمود نامه اي به حاكم اصفهان بنویسید كه هر محل مناسبي را اين استاد معين كند خريداري كند و به هر قسم كه بخواهد بسازد و به وي بسپارد كه كارخانه سماورسازي باشد، و هر مبلغي كه به جهت فراهم نمودن آلات و ادوات دواتگري لازم باشد به او بدهد و به حساب ديوان اعلي منظور دارد. چون به اصفهان رسيدم و نامه اميرکبیر را به حاكم دادم يك نفر با من فرستاد زميني كه انتخاب نمودم خريد و به دستور من چند اتاق در آنجا بنا كردند كه در هر يك، يكي از كارهاي سماور را از چكش كاري و ريخته گري و پرداخت و چرخكاري و غيره انجام شد. و نيز براي خريداري آلت دواتگري و قيمت برنج هر قدر كه لازم بود تهیه کردند و تمام مخارج بالغ بر دويست تومان شد .
🔹من با شوقي بي اندازه مشغول كار شده و چند نفر از دواتگران را در كارخانه مشغول كردم و يك صد دستگاه سماور رتهیه نموديم. و چون تمام اجزاء سماورها از لوله و پايه و آتش خانه و دسته و شير و بقيه اجزا آماده و مهيا شدند و موقع آن رسيد كه اجزاء هر يك را بهم وصل كرده و شروع به فروش آنها نماييم و از امتيازي كه دولت ايران به من داده برخوردار گرديم،
🔹در همین زمان دو نفر فراش قرمز پوش از طرف حاكم اصفهان وارد كارخانه شدند و قبض دويست تومان مرا با حكمي ارائه دادند كه مفاد آن گرفتن دويست تومان از من بود. گفتم من فرمان دولتي و حكم امير كبير را دارم كه اين وجوه را دولت مرحمت فرموده است. ايشان سخن را در دهان من شكسته و مشتهاي گران حواله سر و گردن من نموده، به امیر کبیر دشنام و ناسزا گفتند.
🔹سپس من را پیش حاکم بردند، او گفت امیر کبیر ازصدارت عزل شده است، و تو باید مبلغ دویست تومان پول که متعلق به دولت است را پس بدهی، آن ها تمام هستی مرا حراج کردند، صدو هفتاد تومان شد. برای سی تومان دیگر مرا سر بازارها بردند و در انظار مردم با چوب می زدتد تا این که مردم ترحم کردند و آن سی تومان هم به مرو پرداخت شد. در نتیجه آن چوب ها و صدمات بدنی وارده، چشم هایم تقریبا نابود شد و کارم به این روز افتاد. که به گدایی امرار معاش کنم.
📓منبع:نامه هاي امير كبير ، تصحيح و تدوين سيد علي آل داود، صفحات 308 تا 311 و همچنین کتاب امیر کبیر نوشته حسین مکی صص 61 – 64.
✍ داستان فوق و مجموعه زندگی نامه اميرکبیر نمونه روشن و عبرت انگیزی از تاثیر حکومت های وابسته بر عقب ماندگی مردم ایران است،
و بدتر از همه آن که وقتی بعد از حدود ۳ سال خدمت و آن همه اصلاحات اقتصادی؛ سیاسی و اجتماعی آن گونه مظلومانه کشته شد؛ صدایی از ملت ایران هم بلند نشد و شاید تا الان هم برخی ندانند که جنازه او را بنابر وصیتش به حرم حضرت امام حسین ع منتقل کردند...
🔺و سخن آخر آنکه: ملّتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد شد!!!
🌍پایگاه نقد و تبیین🔻
https://eitaa.com/joinchat/2013790376Cc0f9186832