خاطرات عمر رفته بر..
دوشنبه ۳ تیر ۱۴۰۴
✍قسمت اول
حمله تروریستی صهیونیسم
ده روزاست که اسرائیل به ایران حمله کرده.
شنبه هم آمریکا وارد معرکه شده.
صدای بمبها و انفجارها، هر روز از گوشهای از این خاک بلند میشود.
و من… دوباره به سالهای جنگ ایران و عراق برگشتهام.
خاطرات آن روزها مثل فیلمی بیرحم، جلوی چشمهایم رژه میروند.
باز هم بوی بمب…
باز هم شهرها در آتش و خون…
باز هم دشمنانی که از بیرون و درون، دست در دست هم دادهاند.
اما اینبار، با سلاحهایی پیشرفتهتر.
همان روزها،
همان دردها،
همان غمها...
فقط من اینبار بزرگترم و دلم خستهتر.
یادم میآید…
فرارخواهرم،
بازگشت خواهر کوچکم،
و زندانی شدنش.
نگاه اطرافیان… انگار من باعث آن فرار بودم،
انگار من مسبب زندانی شدنش بودم.
منتظر برگشتن خواهربزرگم...
اما هنوز، هنوز منتظرم.
شهادت «سید»...
و فرماندهای که نامش را نمیبرم،
و آن شهیدی که در انفجار، از جملهی آن هفتاد و دو تن بود...
و دیگرانی که در هر مقطعی،
چراغ راه زندگیام شدند،
بیآنکه نامشان را فریاد بزنم؛
اما یادشان، همیشه زنده است
رفتنم به اهواز،
بیمارستانهای جندیشاپور و رازی...
جایی که مجروحان را میآوردند.
صدای آژیر آمبولانسها،
نالهی خانوادهها،
بغضهایی که در سکوت میشکست.
قبرستان بهشتآبادِ کوتعبدالله…
صدای عزاداری عربها،
زبانشان را نمیفهمیدم،
ولی غمشان را با تمام وجودم حس میکردم.
و حالا…
باز همهچیز دارد تکرار میشود
خدایا…
اینبار رحم کن
اینبارنگذار خاکم خونین شود
نگذارخاطرات تلخ، دوباره سرنوشت مردمم شود
خدایا،بهترین تقدیر رابرای این سرزمین مقدر کن.@k_h_a_t_e_r_e_h