⭐️یادی از سردار شهید محمد حسین(امیر) مهدی زاده⭐️ 🌷از نظر سنی از اکثراً ما بزرگ تر بود و بزرگ ما بود. با این حال رفتار و منشش جوری بود که همیشه خودش را کوچک همه ما می دانست. بی آنکه وظیفه اش باشد و کسی از او بخواهد،کارهای سخت و طاقت فرسای تدارکاتی را به عهده می گرفت و انجام می داد. از پهن کردن و توزیع غذا، تا جمع کردن و شستن ظروف . این جور نبود که دنبال کارهای اطلاعات و شناسایی نباشد. در شناسایی در خطرناکترین جا ها جلو دار بود، در عقبه، در شستن ظرف ها پیش قدم. یک تنه به اندازه چند نفر کار می کرد. در مقر شهدای گمنام بودیم. دیدم امیر چهارزانو نشسته و به جایی خیره شده است. کنارش نشستم و کم کم از خستگی دراز شدم و سرم را روی پایش گذاشتم. چشمم روی هم افتاد. وقتی چشم باز کردم، دیدم دو ساعت تمام سرم روی پای امیر بوده است و خوابیده ام. شرمنده شدم. اما امیر با مهربانی فقط لبخند تحویلم داد. انگار دوست داشت همه جوره، در خدمت رزمندگان باشد و به آنها خدمت کند، حتی اگر این خدمت متکا شدن باشد! 🌹🍃🌹🍃 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید