•┈••✾◆🍃◆✾••┈•
#معجزات_امیرالمومنین_ع
#قسمت 4
اگر اين راز در شهر فاش شود و پادشاه از اين جريان باخبر گردد همه ما را خواهد كشت!
امام فرمودند: نترس، هرگاه مشكلى برايت پيش آمد، مرا صدا بزن! سپس خداحافظى كرده و رفتند و به مرد كوفى فرمودند: چشم را روى هم بگذار، كوفى چشم را روى هم گذاشت و پس از سه قدم خود را در كوفه ديد.
طولى نكشيد كه جريان مرد قصاب در شهر منتشر گرديد و پادشاه در جريان قرار گرفت. اراده كرد آنها را بكشد وقتى كه مامورين به آنان حمله كردند، قصاب شاه ولايت را خواند. همان ساعت امام حاضر شده و مهاجمين را به قتل رسانيد؛ و سپس رفتند كه پادشاه را به سزاى عملش برسانند. پادشاه به وحشت افتاد و با سر و پاى برهنه به حضور آن حضرت شرفياب شد و فرياد الامان الامان برداشت و ايمان آورد و از هلاكت نجات يافت و عاقبتش به خير گرديد.
72 داستان از شفاعت امام حسين (ع)، ج 1، ص 5 تا 8.
پایان این داستان
•┈••✾◆🍃◆✾••┈•
@kalame_amiralmomenin