۲ تری » زیاد می شود. و هر کدام از گرمی و تری ، درجه ی یک و دو سه و چهار دارند و هر کدام از این ها در مناطق مختلف کم و زیاد می شود . پس خیلی خط کشی شده و دقیق نیست . بلکه نسبت به هر منطقه ای ، شخصی ، سنی ، زمانی ، یک سری بروزهایی دارد . در بحث « فقه » هم همین طور است . درست است که بخشی از آن فهمیدنی است اما این جور نیست که قاعده ی ریاضی داشته باشد و مُرّ قانون باشد که این جوری جلو برو . برای همین جزو « علوم گرم و تر » مطرح می شود . « علوم انسانی » ، غربی و شرقی دارد . تمام علوم ، غربی و شرقی دارند . علوم جهت دار هستند . شما گاهی اوقات حیوانی را در طبیعت می بینید و می گویید: این حیوان را خدای متعال خلق کرده است . وقتی خدا خلق کرده ، کاتالوگ و شیوه ی استفاده از این حیوان را خود خدای متعال باید به ما بدهد . همچنان که وقتی یک وسیله ی برقی می خریم باید دفترچه ی راهنمایش را هم بگیریم . چون دفترچه ی راهنما ، شیوه ی استفاده از دستگاه است . اگر ما طبیعت را ، خلقت را ، گیاهان را ، حیوانات را از خدا دیدیم و نگاهمان نگاه الهی شد ، از خدای متعال می پرسیم : آیا این حیوان قابل خوردن است یا نه ؟ اگر قابل خوردن است ، آیا می توان همه ی اجزایش را خورد یا خیر ؟ این عضو قابل خوردن را چگونه باید مصرف کرد ؟ شستن دارد ؟ له کردن دارد ؟ کباب کردن دارد ؟ چه جوری باید بخوریم ؟ ... همه را می پرسیم و علم ما می شود توحیدی . خوردن ما می شود توحیدی . لذت بردن ما می شود الهی . اما همین حیوان را در طبیعت می بینیم و می گوییم : این حیوان خودش به وجود آمده است .( داروینیسم ) از یک سری حیوانات دیگر جهشی ژنتیکی پیدا شده و این حیوان خودبه خود به وجود آمده . ما صاحب دنیا هستیم و عقل داریم و بقیه عقل و شعور ندارند . پس هر جور که بخواهیم می توانیم از این حیوان استفاده کنیم ... آن وقت است که می رویم و با این حیوان گاوبازی می کنیم ، نیزه در بدنش فرو می کنیم و او را عصبانی و وحشی می کنیم که لذت ببریم. همین کاری که غربی ها انجام می دهند . خیلی فرق دارد نگاه ما به « خلقت » و « طبیعت » . ما اصلا نباید قایل به « طبیعت » باشیم . باید قایل به « خلقت » باشیم خلقت یعنی یک خالق دارد . اما طبیعت چه ؟ نباید بگوییم طبیعت .‌باید بگوییم خلقت . اگر ما خلقت خدا را از خدا ، جدا کردیم از وحی جدا کردیم آن وقت همه چیز نفسانی می شود. هر جور دلمان خواست برخورد می کنیم . طبیعت را تسخیر می کنیم . طبیعت را آلوده می کنیم . محیط زیست را نابود می کنیم . منابع زیرزمینی را تا بتوانیم چپاول می کنیم و ... این نتیجه ی علوم انسانی غربی است . روان شناسی غربی انسان را چگونه موجودی می بیند ؟ پزشکی غربی ، انسان را با خوک و موش درمان می کند . درمان هایش را روی موش پیاده می کند بعد روی خوک و بعد روی یک عده از انسان ها و سپس می گوید این داروی جهانی و بین المللی است . ما با خوک و موش خیلی فرق داریم . چرا انسان را مثل حیوان فرض می کنید ؟ پزشکی ، علمی تجربی است . این که می گوییم :همه ی علوم غربی جهت دارد به خاطر این است که علم تجربی غربی ها نشات گرفته از علوم انسانی آن هاست . از آن نگاه غلطی که به انسان دارند . بقیه ی علومشان هم همین است . جامعه شناسی آن ها ، روان شناسی آن ها و سایر علومشان ، به دلیل « نگاه غلطی که به انسان دارند » قابل استفاده برای ما نیست. معلوم است که بانک این ها بدون ربا نمی تواند باشد . به همین دلیل است که می گوییم طبع علومشان « سرد » است . « گرمی » باید انسان را به خدای متعال نزدیک تر کند ( البته این حرف کلی است و زوایایش را مطرح نکردیم به همین دلیل ممکن است به آن ایراد وارد کنند .) ولی این علوم باعث می شوند انسان سرد شود و حتی بیماری های جسمی انسان زیادتر شود . همین روان شناسی باعث می شود خیلی اوقات ،انسان ها مشکل دار شوند ، مشکلات مغز و اعصاب و مشکلات روانی پیدا کنند . کسی مثل فروید یک نظریه می دهد ، دیگری می آید ونظریه ی دیگری می دهد . خودشان هم مانده اند جریان چیست . مشکلات بشر از چیست . هنوز نفهمیده اند بخش اعظمی از مشکلات ما به خاطر دور شدن از معنویت و از خدای متعال است ، از آن منبع گرما و حیاتی که خدا به خلقت می دهد . این علوم خودبه خود باعث سردی انسان می شوند . باعث بیماری انسان می شوند .‌باعث گرمی نمی شوند .‌اگر می خواستند باعث گرمی شوند ، این قدر بیماری ها در غرب زیاد نبود . علومی که « سرد و خشک » هستند : مثلا فلسفه فهمیدنی است اما گرمای ریاضی را ندارد . و وقتی آدم نگاه می کند می بیند کسانی که خیلی اهل نشستن هستد ، اهل تمرکز هستند ، خیلی اهل جنب و جوش نیستند ، بیشتر متمایل به فلسفه می شوند .متمایل به آن تفکرات طولانی ( که خیلی اوقات هم این تفکرات غلط از کار درمی آید .) آن هایی که اهل جنب و جوش هستند به سمت ریاضی