5.39M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🏴 می‌گوید من خوب نمی‌گویم، تو خوب بنویس. برای یک نویسنده خوب‌تر از این نمی‌شود که سوژه‌اش نگوید، نشان بدهد. همان چیزی که خود نویسنده باید در متن رعایت کند.چیزی هم نگوید می‌شود از اشتیاق چشم هایش، صدای لرزانش و هیجان رفتارش صد برگ نوشت. - از شوسف، شهرِ مرزی ایران و افغانستان آمده‌ام. هفته قبل سه‌شنبه برای گذرنامه زیارتی اقدام کردم. نه سایت باز میشد و نه می‌توانستم حضوری پیگیری کنم. به روزهای تعطیل خورده بودیم و من باید تا شنبه خودم را به تهران می‌رساندم تا یکشنبه به سمت مرز حرکت کنیم. دو هفته قبل برای دوره مدیران جوان مشهد بودم و با همه‌ی وجودم از امام رضا خواستم اربعینم را امضا کند. گذرم هنوز نیامده بود ولی من ته ریسمان امید به امام رئوف را گرفتم و بیست ساعت راه را از شهر شوسف؛ از مرز افغانستان آمدم تهران. همه مسئولین دختران حاج قاسم هم پیگیر کارم بودند. بی اختیار می‌خندد. - ساعت نه حرکتمان بود و من تا خودِ نه صبح توی اداره پست پیگیر گرفتن گذرنامه زیارتی‌ام بودم. اشکم را درآوردند اما دقیقه و ثانیه آخر امام رضا ریسمان امیدی که به دست داشتم را فوری و فوتی کشید به سمت جدش و من حالا این‌جام و دارم برایت تعریف می‌کنم لطف و محبت امام هشتم را.. ╭═━⊰🏴⊱━═╮ @dhgh_arbaeen ╰═━⊰🏴⊱━═╯