ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖هنوز جاروی حیاط تمام نشده بود. مصطفی دست ابراهیم را رها کرد و از او خواست همان‌جا زیر سایه درخت بنشیند. جارو را از مادر گرفت. زد توی حوض کوچک وسط حیاط و آب‌ها را پاشید روی خاک‌ها. بتول خانم هم رفت تا ببیند زغال‌ها گل انداخته‌اند یا هنوز تا آماده شدن راه دارد. با دیدن زغال‌های قرمز، سرش را به رضایت تکان داد. با تکه‌ای چوب، خاکسترها را کنار زد. چند تکه زغال از داخل تنور برداشت. شاخه پُرِ دانه‌های اسپند را که از دیوار آویزان بود، در دست گرفت و کشید. دانه‌های اُخرایی را با سر انگشتانش له کرد و ریخت روی زغال‌ها. سرش را چرخاند سمت مصطفی که حالا جارو را نیمه‌تمام رها کرده بود و داشت با کمک ابراهیم، شمعدانی‌ها را آب می‌داد. نگاهش برای لحظه‌ای ماند روی صورت پسرهایش و «لا حول و لا قوه الا بالله » گفت. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/147546 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran