ــــــــــــــــــــ
#برشی_از_کتاب✂️ــــــــــــــــــــــــ
#ادواردو یک مرد عادی نبود. او یک قدیس بود. شبها از اتاقش صدای آواز زیبایی میآمد. بهخصوص نیمهشبها. بعضی شبها که از دست کارلو دلخور بودم، میرفتم مینشستم پشت در اتاقش. به آوازش گوش میدادم. نمیفهمیدم چه میخواند. فقط دلم میخواست بنشینم و به آوازش گوش بدهم. یک شب که روزش از کارلو کتک خورده بودم، موقع آواز ادواردو گریهام گرفت. یکموقع دیدم کنارم نشسته. پرسید که چرا گریه میکنم. فکر کردم بفهمد به آوازش گوش میکردهام عصبانی میشود. زبانم بند آمده بود. دستم را گرفت و من را برد توی اتاقش. فقط چندتا شمع روشن بود. یک کتاب هم روی تختش بود.... ــ
#ادواردو📔
📚
@ketabkadeh_tasnim