💠 برای آمادگی ، می‌رفت کتابخانه دانشگاه تهران که تا ساعت ۱۲ شب برقرار بود. گاهی موقع برگشت متوجه می‌شد تنها چیزی که مطالعه نکرده منابع مهندسی صنایع بوده. کتاب‌هایی که از بهمراه داشت، تمام هوش و حواسش را می‌برد. 🔸 جرقه‌ی تحول از تهران و منبرهای پربرکت شروع شده بود. از سمپاد و رشته‌ی پلیمر دانشگاه‌های و علم و صنعت و... آخر، سر از طلبگی در آورد. برگشت و در ۲۸سالگی مشغول طلبگی شد. بقول خودش، شده بود « »! 🔹بعد انصراف از کنکور دکتری، به مشهد برگشت و در مدرسه علمیه (عج) زیر نظر رسما طلبه شد و شاگردی کرد. دغدغه‌اش بود و سیراب کردن تشنگان معارف دینی. تاجایی که همیشه چند تا کتاب توی ماشینش برای پیشنهاد و هدیه داشت. 🔸 کنار درس و کار، در مساجد و دانشگاه‌ها سیر مطالعاتی برگزار می‌کرد. دوستانش اگر به جوانی بر میخوردند که در بالا و پایین‌های زندگی دچار شبهه و چالش شده‌، جزو اولین نفراتی که برای گفتگو و مشاوره بهش معرفی می‌کردند، علی آقا بود. اهل صبوری بود و شنیدن. نه از تندی و تلخی طرف می‌رنجید و نه گارد و ژستی داشت. می‌توانست هم پاسخ بدهد، هم همدلی کند و زخم دل طرف را التیام ببخشد. مشاوره‌هایش با پیوند داشت. یک کتاب یا فصلی از یک کتاب را به تناسب حال و هوای فرد پیشنهاد می‌کرد.