📄برشی از کتاب «مرغان ابراهیم»: به گمانم کوفه شرمنده‌ترین شهر جهان است و خجالت می‌کشد توی چشم‌های زائران مولا نگاه کند. ذهن شلوغم را حرف‌ها پر کرده بودند و حواسم به اطراف نبود که از شنیدن صدای دختربچه‌ای تقریبا شش ساله به خودم می‌آیم. شیشه عطرش را به سمتم دراز می‌کند و روی مانتو و مچ دستم می‌کشد این دخترک عراقی دارد عجیب برایم نقش خواهر کوچک‌تر را بازی می‌کند. راستی توی خرابه شام، چه چیزی حواس رقیه را از دید آن همه صحنه‌های دلخراش پرت کرد؟ راه می‌افتم. موکب‌ها یک به یک ردیفند و دم زائران را می‌بینند. نگاه میخ‌کوب پیرمرد عراقی توی تشت آب، مرا به طرف خودش می‌کشاند... 👌متن ساده و روان این کتاب شما رو مجذوب میکنه و دلتون نمیاد که کتاب رو زمین بزارین ♨️کتاب رسانی شو😍👇 🆔@ketabresan