📚 کتاب « » داستانی جذاب را روایت میکند که در آن یک خبرنگار غیر معمولی، برای رسیدن به هدفی بزرگ، همه جا را زیر و رو می کند.سینه اش انبار باروت است اما جز برای سرکوب احساس تربیت نشده حالا او تمام آسیای غربی را جستجو کرده تا در به مقصودش برسد. 📌دختری که آموزش هایی طاقت فرسا را در دژ های نامقدس سرزمین مقدس گذرانده تا بدل به اسلحه ای شود برای شکار فرمانده. فقط چند بند انگشت تا نشستن مدال افتخار بر سینه اش فاصله دارد اما ناگهان… 👈دانیال و حاج اسماعیل (مثل بیروت بود) این بار هم در مسیر طغیان ایستاده اند. قرار است فادیه چون تاسی سرگردان بچرخد تا بالا بیاورد تمام آن جفت شیش های مشقی اش را ، در این میان پای یک غریبه آشنا هم باز می شود ، و مهره هایش، عقرب زرد به دنبال سهم خود از اتفاقات آشوب زده است. 🔹 «باروت خیس» یک روایت مهیج و امنیتی است از که نمی شناسیم.